نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
روایتی از زندگی و تجربیات جانباز جبار حاجیلو است که در روستای علی‌شاه متولد شده و پس از کار در قم، با شروع جنگ به بسیج پیوسته و به پادگان‌های مختلف از جمله الغدیر اصفهان اعزام شده است. او در جریان جنگ تحمیلی در عملیات‌های مختلف شرکت کرده، از جمله عملیات‌هایی در خرمشهر. وی ضمن تجربه آموزش‌های نظامی و فشرده، در موقعیت‌های حساس و محاصره دشمن حضور داشته و به دفاع پرداخته است. با وجود تلفات سنگین، او با انگیزه و ایثار به مأموریت‌های خود ادامه داده و نقش مهمی در عملیات‌ها ایفا کرده است.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۳

سید اکبر حسنی، جانباز ۳۰ درصدی، داستان تلاش‌ها و سختی‌های خود را در پروژه‌های صنعتی و همکاری‌های منطقه‌ای، به‌ویژه ساخت نیروگاه‌ها و پالایشگاه‌ها در ایران و عراق، روایت می‌کند. او از تجربه‌های تلخ در حمله داعش به موصل و تهدیدهای جانی در حین کار می‌گوید، از جمله زخمی شدن در یک حادثه تروریستی که جان همکارش را گرفت. وی بر اهمیت امنیت کشور و قدردانی از زحمات شهدا تأکید کرده و از تجربیات همکاری با نیروهای حشدالشعبی و خاطرات معنوی مشترک با آن‌ها سخن می‌گوید. حسنی با اشاره به رشادت‌ها و ایثارگری‌ها، بر ضرورت حفظ ارزش‌های جامعه تأکید می‌کند.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۲

جانباز "اصغر حاصلی" از تصمیم خود برای اعزام به خدمت سربازی در سال 1364 و روند دریافت دفترچه و اعزام به پادگان آموزشی کرمان می‌گوید. او پس از آموزش به لشکر 81 در باختران منتقل شد و در نقش تیربارچی وظایف خود را در خطوط مقدم انجام داد. از تجربیاتش در نگهبانی شبانه، دیده‌بانی و شناسایی در جبهه‌ها صحبت می‌کند و اشاره دارد که دشمن با سلاحی پیشرفته منطقه را تحت فشار قرار می‌داد. نهایتاً، تصمیم به خنثی‌سازی سنگر دشمن و تصاحب تجهیزات آن‌ها گرفته شد که جزئی از تلاش‌های او و هم‌رزمانش در جبهه بود.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۱

جانباز "نقی سائلی" خاطرات ی از دوران انقلاب و جنگ تحمیلی روایت می‌کند. او از سال 57 در تظاهرات ضدشاهی شرکت داشت و سپس با آغاز جنگ تحمیلی، به خدمت سربازی اعزام شد. خدمت او در مناطق مختلف از جمله ارومیه و گردان شهید چمران ادامه یافت. در یکی از عملیات‌ها در مرز ترکیه، هنگام گشت و شناسایی، بر اثر انفجار مین به شدت مجروح شد و پای خود را از دست داد. پس از انتقال به بیمارستان طالقانی ارومیه و سپس بیمارستان ژاندارمری تهران، تحت درمان قرار گرفت و در نهایت به خانه بازگشت.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۰

جانباز "محمود رفیعی"، متولد 1347، در دوران جنگ ایران و عراق از طرف سپاه به خدمت سربازی اعزام شد. او همراه برادرش که یک سال بزرگ‌تر بود، در شرایط سخت جنگی خدمت کرد. پدرش پیشنهاد داد که برادرش ابتدا برود، اما محمود تصمیم گرفت هم‌زمان با دوستانش اعزام شود. پس از آموزش اولیه در اهواز، به مناطق عملیاتی منتقل شد و در شرایط دشوار جنگ، از جمله عملیات مرصاد، حضور داشت.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۹

قسمت نخست خاطرات شهید «علیرضا مومنی»
مادر شهید «علیرضا مومنی» نقل می‌کند: «علیرضا بدون ذره‌ای ناراحتی به دوستش گفت: به نظر تو بدون اجازه مادرم می‌تونم همراهت بیام سبزوار؟ او هم خندید و گفت: بدون اجازه پدر و مادر حتی بهشت هم نمی‌شه رفت تا چه رسد به سبزوار؟»
کد خبر: ۵۸۵۲۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۸

گفتگوی نوید شاهد با مادر شهیدان «علی و محمدرضا قاقازانی»
«یک بار علی و محمدرضا و دیگر دوستانش، با یکدیگر هم‌دست شده بودند و شیشه‌های سینما را شکستند. ساواک دستگیرشان کرد و تا صبح نگه داشته بود. پسرانم وقتی از برخورد ساواک تعریف می‌کردند، می‌گفتند، بی‌رحم بودند، یک لیوان آب می‌خواستند، به آن‌ها نمی‌دادند ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهیدان «علی و محمدرضا قاقازانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۵۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۷

زندگینامه شهید «داود خیری‌فام»
در زندگینامه شهید «داود خیری‌فام» آمده است: «به وسیله راهپیمایی‌ها بود که با الفبای انقلاب آشنا شد و رگ و خونش با محبت امام و انقلاب آمیخته شد.»
کد خبر: ۵۸۵۱۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۷

خاطرات مربوط به شهید «اکبر فتح‌الهی» به‌نقل از مادر شهید؛
مادر شهید «اکبر فتح الهی» می گوید: پسرم خیلی مهربان، خوش رفتار و خوش برخورد بود و چون شغل پدرش نظامی بود بیشتر اوقات کودکی خود را در کوهستان‌ها در بین مردم تهیدست گذرانده بود و به آنها کمک میکرد.
کد خبر: ۵۸۵۱۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۹

آلبوم عکس شهید «اسرافیل عظیم‌زاده گوار» که از شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران است، توسط پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۸۵۱۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۷

زندگینامه شهید «عبدالوهاب فتح الهی»؛
شهید «عبدالوهاب فتح الهی» در خط مقدم تک تیرانداز بود. بیست و هفتم مرداد ماه 1364 در منطقه چنگوله در عملیات عاشورای 2 جاویدالاثر شد و دین خودش را به اسلام و مملکت ادا کرد.
کد خبر: ۵۸۵۱۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۸

خاطرات شهید «عبدالرحمن فتح الهی»؛
شهید «عبدالرحمن فتح‌الهی» از شهدای معلم استان لرستان است که وقتی مادرش به او گفت به جبهه نرو او در جواب کتابی از شهید دستغیب را به مادرش نشان داد و گفت: «مادر او دعا می‌کند شهید و تکه‌تکه شود...» در ادامه بخشی از زندگینامه و خاطرات این شهید والامقام را از زبان خانواده اش در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۱۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «فرج‌اله چشفر» از شهدای بسیجی استان ایلام است که بهمن ماه ۱۳۶۴ در چنگوله مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر گرانقدر شهید می‌گوید: «دوست داشتم پسرم در سن پایین ازدواج کند، مشغول تدارک خرید وسایل عروسی‌اش در بازار بودم که خبر شهادتش را به من دادند و هزینه عروسی پسرم، صرف مراسم فاتحه‌اش شد.» در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۸۵۱۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۷

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی، آلبوم خاطرات شهید والامقام «امیرعلی زهدی علیائی» را برای علاقه‌مندان منتشر کرد.
کد خبر: ۵۸۵۱۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۷

خاطرات سردار شهید«احمد اسدی»
همرزم سردار شهید«احمد اسدی»از آخرین خاطرات خود با شهید می گوید:شب قبل از شهادت احمد همه دور هم نشسته بوديم و صحبت مي كرديم.شهيد اسدی رو به من كرد و گفت:گرسنه هستم اگه چيزي دم و دست گير مياد زحمت آن را بكش من هم با خوشحالي رفتم و مقداري غذاي باقيمانده ي ظهر كه مرغ و برنج بود را برايش آوردم. در حالي كه شروع به خوردن مي كرد با لبخند گفت:آخرين مرغ و برنج خودمان را هم بخوريم،شايد شهيد شديم...»
کد خبر: ۵۸۵۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «مهراب رشیدی گل‌روئیه» می‌گوید: اخلاقش خیلی خوب بود. زمانی که می‌خواست به جبهه برود به او گفتم؛ مادر اگر برای من باشی برمی‌گردی و اگر برای من نباشی پیش خدا می‌روی. برو خدا به همراهت باشد. یک روز فرزندم در خوابم آمد و گفت؛ اگر سر مزارم آمدی برایم گریه نکن چون من در راه خدا و اسلام رفتم.
کد خبر: ۵۸۵۰۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «خانعلی ملایی سیرویی» می‌گوید: نمازهایش را مرتب می‌خواند و همیشه مشغول تلاوت قرآن بود. یک روز که قرآن می‌خواند، مادربزرگش گفت؛ مادرجان، ان‌شاءالله یک روز هم برای من قرآن بخوانی. اما شهید پاسخ داد؛ مادر، شاید من زودتر از تو رفتم. او در محل کارش بود و قصد داشت کپسولی را بلند کند که ناگهان کپسول منفجر شد و در این حادثه او و یکی از همکارانش به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۵۸۴۸۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «سید مجتبی اکبری» می‌گوید: به فرمان امام خمینی خواست به جبهه های نبرد برود، راضی به رفتن مجتبی نبودم، او تنها سیزده سال داشت، بسیار کم سن و سال بود. او یک روز مرا با یک چوب خلع سلاح کرد، وقتی این غیرت و مردانگی را در وجودش دیدم به رفتنش رضایت دادم.
کد خبر: ۵۸۴۸۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۳

برگی از خاطرات شهید «مهدی شالباف»؛
«شبی نگهبان بودم و ساعت یک بعد از نیمه‌شب گذشته بود، شالباف پیشم آمد و گفت برو جای من بخواب گفتم نه من نگهبان هستم و نمی‌توانم بروم. گفت برو من به جای تو نگهبانی می‌دهم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۴۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۲

اندر خاطرات اسارت؛
بعد از جدا شدنم از دوستانی که در بند سه با آنها بودم دل کندن و جدا شدن از آنها برایم خیلی سخت بود. در این مدت دوستان زیادی پیدا کرده بودم و خیلی از برنامه‌های فرهنگی را با هم داشتیم. از حفظ قرآن گرفته تا برخی کلاس‌ها و آموزش‌ها. با رفتن به بند یک، دل و دماغی برایم نمانده بود که حفظ قرآن را ادامه بِدهم، لذا تصمیم گرفتم چند ماهی نصف قرآن را که در بند سه حفظ کرده بودم مرور کنم، این مواقع بود که فهمیدم انس با قرآن می‌تواند همدم لحظات دلتنگی‌ام شود. در ادامه این خاطره از آزاده ایلامی «محمد سلطانی» منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۸۴۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۲