
آرپیجیزنی که مجروح بود اما تا پای جان مقاومت کرد
«زانویش را با وسیلهای که همراه داشتم محکم بستم و گفتم که بنشیند و من با آرپیجی شلیک کنم ولی ایشان قبول نکردند گفتند کمک کن تا بلند شوم و در عوض من با دوشکا آنها را بزنم و با اصرار به او کمک کردم و بهزور بلند شد که شلیک کند ولی اینبار تکتیرانداز نامسلمان سینه ایشان را هدف گرفت ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.