مادر شهید از اینکه پسرش دائما در جبهه باشد ناراحت و نگران بود، اما شهید میگفت: تا امام خمینی (ره) و این جنگ هست، من هم در جبهه هستم و امام را تنها نمیگذارم.
مادرش به او گفت: برادرت در جبهه است، تو کوچک هستی، نرو و درست را ادامه بده، او گفت: برادرم اگر هست برای خودش است، من برای خودم. مادر غصه نخور، ناراحت نباش. من برای این که شما راحت باشید میروم، برای امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) میروم.
غلامرضا نوملی همرزم شهید «سیدعباس حسینی اوزینه» نقل میکند: سید عباس شبها از سنگر بیرون میرفت، نماز شب میخواند و خیلی با دعا و مناجات مأنوس بود، برای همین ما او را شهید زنده صدا میکردیم، و او در جواب ما میگفت: بادمجان بم آفت ندارد، من کجا و شهادت کجا!
مروری بر زندگینامه شهید «محمدرضا شوقی» به مناسبت سالروز تولدش
شهید «محمد علی خانه شیر» در بخشی از وصیتنامه خود مینویسد: مادر عزیزم! افتخار کن و بر خود ببال که فرزندت را در راه خدا و اسلام هدیه دادی. مادر جان خوشحال باش چرا که فرزندت به آروزی خویش که همان سعادت شهادت است، رسید.
انتشار زندگینامه شهید «محمدتقی محمدی نیا» به مناسبت سالروز شهادتش
هنگام اعزام کاروان رزمندگان به جبهه هنگامی که کار حضور و غیاب رزمندگان را انجام میدادند، هر کسی که نامش خوانده میشد میگفت حاضر، اما وقتی نام محمدتقی را خواندن او با مشتی گره کرده فریاد زد شهید.
انتشار زندگینامه شهید «علی خاندوزی گناره» به مناسبت سالروز شهادتش
برادر شهید «سلیمان نژاد عین شیخ شره جین» نقل میکند: سلیمان به مادرم گفت: دوستانش زخمی شدهاند و او باید برای کمک به آنها و اهدای خون به بیمارستان برود، مادرم مخالفت کرد و گفت: در این شلوغی به صلاح نیست که بیرون بروی! اما او گفت: باید بروم، آنها به خون نیاز دارند، مگر خون من رنگینتر از خون آنهاست؟