نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
کتاب «طرح درسی برای بهشت ... » خاطرات شهید دانشجو معلم «غلامحسن عاطفی‌نژاد» می‌باشد.
کد خبر: ۵۸۱۴۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۳

جانباز ۷۰ درصد «مرتضی شعبانی» در گفتگو با نوید شاهد قزوین:
«از آنجایی که مشتاق رفتن به جبهه بودم. تحمل نداشتم بزرگ شوم تا بروم. به همین دلیل شناسنامه‌ام را دستکاری کردم تا بزرگتر شوم، برای انجام این کار، ابتدا کپی شناسنامه را گرفتم، تاریخ تولدم را که ۱۶ ساله بود، دستکاری و دو سال بزرگتر کرده و ۱۸ ساله کردم تا بتوانم به جبهه اعزام شوم. دوم دبیرستان برای اولین بار با عنوان بسیجی از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به جبهه اعزام شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز 70 درصد «مرتضی شعبانی» است که از دوران دانش‌آموزی تا دوران دانشجویی در جبهه بود، تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۱۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۳

«وقتی رسیدیم سربازها ایستاده بودند. با هم شوخی می‌کردند فهمیدم نمی‌دانند چه خبر است. دلشان را صابون زده بودند برای تخلیه مواد غذایی. وقتی در تریلی را باز کردیم سربازها آمدند جلو. همین ‌که جعبه‌‌های تابوت شهدا را دیدند تعدادی‌شان جا خورده و شروع به گریه کردند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «غلامحسن حدادزادگان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۱۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۲

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی به مناسبت دوازدهم آذر سالروز شهادت شهید والامقام «ستار داداشی»، زندگینامه این شهید بزرگوار را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۱۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۲

مادر شهید «علی نفری» نقل می‌کند: «آهسته دستگیره در را چرخاندم و رفتم توی اتاقش. علی گفت: مامان! من بیدارم. دراز کشیده بود و عکس امام را گذاشت روی قلبش و گفت: چهره امام را که می‌بینم به یاد حرفش می‌افتم و انگیزه پیدا می‌کنم.»
کد خبر: ۵۸۱۲۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۲

برادر شهید «کاظم نظری» نقل می‌کند: «در نامه‌هایش چند جمله را همیشه یادآوری می‌کرد: این‌جا ما کسی نیستیم، فقط خداست که کمک‌مان می‌کند. ما فقط وسیله‌ایم از جانب او.»
کد خبر: ۵۸۱۲۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۲

سید حسن طباطبای جعفری، رزمنده‌ای که در دوران جنگ تحمیلی با ایمان و انگیزه‌ای راسخ به جبهه رفت، در دل درگیری‌ها و سختی‌های اسارت به مقاومتی ستودنی دست زد. روایت او از روزهای جنگ، از ثبت‌نام در سپاه تا تحمل سال‌ها اسارت در اردوگاه‌های عراق، گواهی است بر ایستادگی و عشق به وطن که در تار و پود تاریخ کشورمان نقش بسته است.
کد خبر: ۵۸۱۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۱

پدر شهید «محمود نصیری» نقل می‌کند: «بعد از شام سه ربع خوابیدم. او بیدار بود و مطالعه می‌کرد. نیمه‌های شب از خواب بیدار شدم و رفتم طرف اطاقش و دیدم رو به قبله مشغول نماز است. به حال او غبطه خوردم و خدا را شکر کردم.»
کد خبر: ۵۸۱۱۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۱

خواهر شهید «حمیدرضا ناظری» نقل می‌کند: «بار آخر گفت: پارچه‌ای است که چهل نفر روی اون امضا کردن؛ عهدنامه است. اگه شهید شدم و خواستین منو کفن کنین، حتماً یه تکه از اون پارچه رو توی دست راستم بذارین!»
کد خبر: ۵۸۱۱۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۱

برگی از خاطرات شهید مدافع حرم «چگینی»؛
«الیاس با نگاهی به مصطفی به پوتین‌های ایوب اشاره می‌کند. مصطفی یک لنگه پوتین را برمی‌دارد و به سمت یکی از بچه‌ها پرتاب می‌کند. پوتین محکم به سر آن بخت برگشته می‌خورد و مانند کسی که کابوس دیده باشد وحشت‌زده از خواب می‌پرد، بلند می‌شود می‌نشیند ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۱۱۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۱

معرفی شهید «علی آشناگر» به روایت همرزمش؛
همرزم شهید «علی آشناگر» می گوید: عقیده عمیق شهید «علی» در میان حرف های آخرش موج می زند که می گفت؛ حفظ کنید حجاب را... حفظ کنید اهداف انقلاب را...
کد خبر: ۵۸۱۱۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۳

شهید «اصغر زیودار» به روایت همرزمش؛
همرزم شهید «اصغر زیودار» در خاطرات خود آورده است: اصغر قبل از شهادتش حال عجیبی پیدا کرده بود و اصلا نمی‌شد او را زمینی حس کرد. به چهره و چشمانش نگاه کردم، دیدم ایشان اوج گرفته است.
کد خبر: ۵۸۱۱۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۲

خاطراتی از زندگی شهید «امیرحسین پاپی چشمه» به روایت مادرش؛
مادر شهید «امیرحسین پاپی چشمه» می گوید: یکی از نارنجک‌ها هنگام آموزش در شرف انفجار قرار گرفته که امیرحسین به لحاظ آموختن درس فداکاری و گذشت و ایثار جان در راه خدا که از برادرش هوشنگ یاد گرفته بود، خودش را بر روی آن نارنجک پرتاپ می کند تا آسیبی به دیگر بسیجی‌ها وارد نشود.
کد خبر: ۵۸۱۱۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۱

«برادرم وارد خانه شد و چند تا نان بربری خریده بود. کنار سفره نشست حالش دگرگون شد یک‌ دفعه از سفره بلند شد چند نان را برداشت از خانه خارج شد. همه اعضای خانواده با تعجب به ‌هم نگاه کردیم ...» ادامه این خاطره از خواهر شهید «مرتضی شاه‌محمدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۱۱۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۰

جانباز بصیر «رحیمی‌شال» در گفتگو با نوید شاهد قزوین:
«در ۱۳ سالگی عضو بسیج شال شدم. طی یک سالی بود که در بسیج ثبت‌نام کرده بودم، ۳ بار اقدام کردم که به جبهه اعزام شوم، اما هر بار با مخالفت‌های پدرم مواجه می‌شدم و پدرم می‌گفت صبر کن برادرت از جبهه بازگردد و بعد شما برو. اما من تحمل صبر کردن نداشتم و دوست داشتم در جهت انجام وظیفه به جبهه بروم. از طرف دیگر وقتی پیکر مطهر شهدا را به روستا می‌آوردند بیشتر دلم برای رفتن به جبهه پر می‌زد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد بصیر «محمدعلی رحیمی‌شال» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۱۰۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۰

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی به مناسبت دهم آذر سالروز شهادت شهید والامقام «میرعلی سیدی اقدم»، زندگینامه این شهید بزرگوار را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۱۰۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۰

مادر شهید «محمدعلی مهدوی» نقل می‌کند: «محرم هر سال، تکیه را با پارچه‌های مشکی می‌پوشاندیم و امسال محمدعلی مانع شد. دلیلش را سؤال کردم. پدرش گفت: محمدعلی می‌گه: باید خون سرخ امام حسین(ع) رو به همه نشون بدیم.»
کد خبر: ۵۸۱۰۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۰

پسرعموی پدر شهید «ابوطالب منطقی» نقل می‌کند: «گفت: تو نمی‌خواد بیای جبهه. هم بچه معلول داری هم چند سر عائله! من می‌رم جای همه‌تون می‌جنگم! پسر بامحبتی بود. اگر جایی می‌رفتم، او هر روز به بچه‌های من سر می‌زد و اگر چیزی نیاز داشتند برایشان می‌گرفت.»
کد خبر: ۵۸۱۰۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۰

«دشمن به ‌شدت می‌زد گفتم ببین چه خبره سر ستون. ایشان با چند نفر از بچه‌ها به خط زدند و آن را شکستند. ما در اصل باید وسط خط حد خودمان وارد می‌شدیم هم سمت راست را پاک‌سازی می‌کردیم هم سمت چپ ...» ادامه این خاطره از جانباز «حمزه‌علی قربانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۰۹۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۸

«شهید مرتضی شاه‌محمدی در همه کار‌ها به خانواده خود به ویژه مادرش کمک می‌کرد. درست یادم است زمانی که مادرم نان می‌پخت، برادر شهیدم در کنار تنور می‌نشست ...» ادامه این خاطره از خواهر شهید «مرتضی شاه‌محمدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۰۹۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۷