نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - سنندج
حدیث جهاد وایثار
بعد از شهادت من، گريه و زاري نكنيد، صبور و با استقامت باشيد مبادا كاري كنيد كه باعث خوشحالي دشمن شود...
کد خبر: ۴۵۵۳۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۹

خاطره
حتی یکبار که مقداری پس انداز کرده بود و می‏خواست برای سفر حج ثبت نام کند، یکی از اقوام نزدش آمد و از ایشان برای پرداخت دیه درخواست پول کرد و پدر بدون هیچ حرفی پس اندازش را در اختیار ایشان گذاشت و اصلا هم به روی خود نیاورد...
کد خبر: ۴۵۵۱۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵

خاطره
منظره ی عجیبی بود. جانماز پدر که وسط اتاق پهن شده بود غرق در خون بود و فرش و دیوار اتاق هم به خون آغشته شده بود. همسایه ‏ها گفتند: پدر هنگام ادای نماز عصر روی سجاده‏ی نماز به شهادت رسیده است
کد خبر: ۴۵۵۱۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵

اِلمان برادران شهید شبلی و شهدای ۲۸ دی در سنندج رونمایی و نصب خواهد شد.
کد خبر: ۴۵۵۰۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۴

خاطره
مادر جان چيزي نيست، غصه نخور، ما براي رضاي خدا انقلاب كرديم و تا آخر بايد بر سر عقيده و ايمانمان ايستادگي كنيم، خداي نكرده كار خلاف شرعي كه مرتكب نشده‌ايم. «عار نايد شير را از سلسله»..
کد خبر: ۴۵۴۴۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۷

خاطره
اين خاندان ملعون جز ضرر و بدبختي، چيزي براي اين مردم مظلوم ندارند، بعد در حاليكه كتفش را نشان مي‌داد گفت كه ما نه از خودشان خيري ديديم و نه از مجسمه‌شان...
کد خبر: ۴۵۴۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۷

خاطره ای شنیدنی از همرزم شهید کرم طهماسبی کله جوبی؛
خلاصه به فرماندهی سید محمد سعید جعفری و آیت شعبانی و جمعی از رزمندگان به همراه عموکرم به طرف منطقه حرکت کردیم که 30 نفر می شدیم و فقط ۲۰ روز آموزش دیده بودیم و به همراه لشکر ۲۸ پیاده کردستان موفق به آزادسازی پادگان سنندج شدیم.
کد خبر: ۴۵۴۳۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۶

خاطره
اونقل می کرد که سقف خانه ی مادر شهید ترک برداشته بود من نگاهی انداختم وگفتم این خطر دارد او در جوابم گفت نه خطری ندارد خیلی مواقع فرزند شهیدم به خانه برمی گردد ودر زیر این سقف کنار من می خوابد...
کد خبر: ۴۵۴۲۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۵

خاطره
با تهیه مبلغ دویست هزار تومان که در آن سال ها مبلغ قابل توجهی بود برای آزادی من اقدام می کند ولی چون نتیجه نمی گیرد به صورت لفظی با گروهک ها ضد انقلاب در گیر می شود و آن ها ناجوانمردانه همسرم را که در آن سال ها بیست ودو سال بیشتر نداشت به شهادت می رسانند...
کد خبر: ۴۵۳۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۷

به دنبال نماز خواندن و روزه گرفتن، پیروی از امام خمینی (ره) را هم تکلیف خود می‌دانست ...
کد خبر: ۴۵۳۰۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۹

خاطره
با خنده و شوخی مرا روی دوش خود می گذاشت و دور خانه می چرخاند. مادرم از چنین رابطۀ عاطفی بین پدر و فرزند نگران بود و می گفت : اگر به طور اتفاقی چند روزی از هم دور بشوید، از بی طاقتی دق می کنید...
کد خبر: ۴۵۲۶۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۵

خاطره
بیا این شربت را بخور خوب می شوی. من هم ظرف را گرفتم و خوردم. نمی دانم چند ساعت در آن وضعیت بودم چشم باز کردم دیدم هیچ اثری از درد و رنج نیست و سالم و سرحالم...
کد خبر: ۴۵۲۶۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۵

خاطره
چیزی مانند احساس دلهره سرتاپایم را دربرگرفته بود. چند کبوتر روی لبه بام بودند. به آن ها آب و دانه دادم. آن ها پرواز نمی کردند و همان جا مانده بودند. با خودم گفتم چرا این کبوتر ها پرواز نمی کنند؟
کد خبر: ۴۵۲۶۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۵

شهید بهزاد اسور می گوید: اگر قصد و اراده آدمی، حق و حقیقت بود، منظور جهاد در راه خداست . آری جامه ی شهادت به تن جوانمردان چه زیباست هنگامی که جان خود را در رکاب نیک مردان آسمانی، از دست داده و به با این مبارزه خواسته اند از چنگ ستمگران آزاد شوند.
کد خبر: ۴۵۲۶۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۴

زندگینامه
همچون سربازی مبارز در صف اول تظاهرات حضور داشت و گوش به فرمان خمینی کبیر از انجام هیچ خدمتی فروگذار نمی‌کرد...
کد خبر: ۴۵۲۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

خاطره
یک بار مهمان داشتیم. مادرم دو نوع غذا پخته بود. برادرم ناراحت شد و گفت مادرجان این کار گناه است. خیلی ها همین نان خشک را هم ندارند...
کد خبر: ۴۵۱۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۶

خاطره
وقتی به مرخصی آمد، من موضوع را برای او مطرح کردم. خیلی خونسرد جواب داد من ازدواج کرده ام! تعجب کردم و فکر کردم قصد شوخی دارد...
کد خبر: ۴۵۱۴۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۶

خاطره
احمد خواست بیرون برود. نمی دانم چرا دلشوره پیدا کردم. گفتم شما امروز بیرون نروید. گفت برای آبیاری کردن کفش ندارم و باید بخرم.
کد خبر: ۴۵۱۴۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۶

با هم عهد بسته بودند که هر کدامشان شهید شد دیگری نگذارد که سلاحش زمین بماند و حالا امیر پیشقدم شده بود و حسین مسئولیت سنگینی را بر دوشش احساس می‌کرد. هنگام خداحافظی حسین دستش را روی پوتین برادرکشید و به صورتش مالید و گفت: منتظرم باش من هم می آیم. ساعتی بعد حسین با شوق و امیدی بیشتر در درگیری با ضد انقلاب شهید شد.
کد خبر: ۴۵۱۴۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۶

مروری بر زندگینامه خلبان شهید محمود فتاحی؛
دارای روحیه خستگی ناپذیر بود. هر وقت از عملیات برمی‌گشت خسته نبود به خاطر علاقه‌ای که به امام و انقلاب داشت.با شروع درگیری در کردستان، از همان ابتدا برای کمک به برادران مسلمان کرد به آنجا رفت. در حالی که او تازه از عملیات برگشته بود، از طرف یگان مربوط از او می‌خواهند که مجدد به ماموریتی در شهرستان مریوان منطقه کردستان اعزام شود. او با دل و جان و اشتیاق فراوان قبول می کند و عازم آنجا می گردد در حین اجرای ماموریت مورد اصابت گلوله ضد انقلابیون قرار می گیرد و به شهادت می‌رسد.
کد خبر: ۴۵۰۹۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۹