خاطره
يکشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۵۶
چیزی مانند احساس دلهره سرتاپایم را دربرگرفته بود. چند کبوتر روی لبه بام بودند. به آن ها آب و دانه دادم. آن ها پرواز نمی کردند و همان جا مانده بودند. با خودم گفتم چرا این کبوتر ها پرواز نمی کنند؟
نوید شاهد کردستان:

شهید محمد رئوف قاسم حسنی


فرزند: رحیم

ولادت: ۳ ̷ ۱۰ ̷ ۱۳۲۹

محل ولادت: روستای دولاب سنندج

شغل: بسیجی

تاریخ شهادت: ۲۸ ̷ ۱۲ ̷ ۱۳۶۰

محل شهادت: روستای دولاب سنندج

نحوۀ شهادت: درگیری با ضدانقلاب و اصابت گلوله

محل دفن: روستای دولاب سنندج


در میان خانواده ای مستضعف و مذهبی در روستای دولاب سنندج دیده به جهان گشود. پدر و مادرش رحیم و زلفا نام داشتند و به کار کشاورزی و باغداری مشغول بودند. دو ساله بود که پدرش فوت کرد. محرومیت از امکانات تحصیلی و نامناسب بوند وضعیت مالی خانواده مانع از تحصیل او گردید و از کودکی تن به کار سپرد. زمستان ها برای کارگری به شهرهای جنوب می رفت و زندگی را به سختی می گذراند. در جوانی ازدواج کرد که ثمرۀ آن یک فرزند دختر است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت های انقلابی برعلیه ضدانقلاب دست زد و به عنوان بسیجی به سپاه پاسداران پیوست. پس از مجاهدت های فراوان در حماسۀ روستای دولاب توسط ضدانقلابیون هدف اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.

کبوترها از حادثه خونین دولاب خبر می دادند

روزحادثه صبح زود بیدار شدم. آسمان صاف بود. حالات عجیبی داشتم. چیزی مانند احساس دلهره سرتاپایم را دربرگرفته بود. چند کبوتر روی لبه بام بودند. به آن ها آب و دانه دادم. آن ها پرواز نمی کردند و همان جا مانده بودند. با خودم گفتم چرا این کبوتر ها پرواز نمی کنند؟ در این فکر بودم که صدای تیر و شلیک گلوله فضای روستا را پر کرد. ضدانقلاب به روستای ما حمله کرده بود. حدود پانصد نفر مسلح بودند. مردان روستای ما سی نفر بودند. زن و بچه و سالمند در کوچه ها می دویدند. مردان ما در خارج از آبادی سنگر گرفته بودند تا به خانواده ها آسیب نرسد. در یک مقاومت جانانه و با حداقل مهمات هفده نفر از جوانان روستا بدست ضدانقلاب به شهادت رسیدند و همسرم نیز در این حادثه به شهادت رسید.

از خاطرات خاطرات همسر شهید محمدرئوف قاسم حسنی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده