خاطره
يکشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۵۵
با خنده و شوخی مرا روی دوش خود می گذاشت و دور خانه می چرخاند. مادرم از چنین رابطۀ عاطفی بین پدر و فرزند نگران بود و می گفت : اگر به طور اتفاقی چند روزی از هم دور بشوید، از بی طاقتی دق می کنید...
نوید شاهد کردستان:

شهید محمد مرغوبی


فرزند: محمد امین

ولادت: ۵ ̷ ۲ ̷ ۱۳۳۲

محل ولادت: روستای دولاب سنندج

شغل: بسیجی

تاریخ شهادت: ۲۸ ̷ ۱۲ ̷ ۱۳۶۰

محل شهادت: روستای دولاب سنندج

نحوۀ شهادت: درگیری با ضدانقلاب و اصابت گلوله

محل دفن: روستای دولاب سنندج


محمد فرزند محمد امین و حبیبه، در روستای دولاب سنندج دیده به جهان گشود. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت و پس از آن به دلیل محرومیت از امکانات تحصیلی و آموزشی نتوانست به تحصیل ادامه بدهد. وی از کودکی و در کنار خانواده به کشاورزی و باغداری مشغول شد. در جوانی ازدواج نمود که ثمرۀ آن دو فرزند(یک پسر و یک دختر) است.

با حضور احزاب و گروهکهای ضدانقلاب در کردستان، برای پاکسازی روستای خود به کمک رزمندگان سپاه پاسداران شتافت و پس از پاکسازی به عضویت بسیج درآمد. وی مردان همفکرش در روستا برآمدند و در این رابطۀ حماسه ای به یاد ماندنی از مقاومت بوجود آوردند. سرانجام در جریان حملۀ عوامل استکبار به روستای دولاب و اصابت گلوله شربت گوارای شهادت را نوشید.

وجود پدر، نعمت بزرگی است

کودک بودم. همیشه دست در دست پدرم و همراهش بودم. هر وقت بر می گشت، می دویدم و خودم را در آغوشش  با خنده رهامی کردم. با خنده و شوخی مرا روی دوش خود می گذاشت و دور خانه می چرخاند. مادرم از چنین رابطۀ عاطفی بین پدر و فرزند نگران بود و می گفت : اگر به طور اتفاقی چند روزی از هم دور بشوید، از بی طاقتی دق می کنید. مشکلات و ناراحتی های بیرون را هیچ وقت به خانه نمی آورد و با روحیۀ دیگری به خانه می آمد. پس از شهادت پدرم دچار بحران روحی شدیدی شدم و مادرم و اطرافیانم از سلامت من قطع امید کرده بودند. پس از مدتی با شنیدن حرفهای اطرافیان که پدرم چه انسان متدین و بزرگی بوده و اکنون جایش دربهشت است، کم کم بهبود پیدا کردم. درتمام این سال ها لحضه شماری کرده ام تا با پیوستن به پدر و دیدن مجدد او شاد بشوم.

از خاطرات خانم هاجر مرغوبی، فرزند شهید


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده