والدین شهدا - صفحه 5

والدین شهدا
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پانزده دانش‌آموز مدرسه‌ که با هم عازم جبهه شدند

مادر گرانقدر شهید دانش آموز «علی دوستان نژاد» می‌گوید: ساعت 10 صبح بود که علی کتاب هایش را آورد خونه و گفت مادر مدرسه ما 15 دانش‌آموز دارد که همگی با هم تصمیم گرفتیم جهت دفاع از خاک وطن در لباس بسیجی راهی جبهه شویم. از میان آنها تنها «علی» شهید شد. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می‌شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

غیرت و حس ناموس‌پرستی شهید «حمیدرضا غیاث آبادی»

والدین شهید حمیدرضا غیاث آبادی از غیرت و حس ناموس پرستی فرزند شهیدشان خاطراتی را بیان نمودند: «حمیدرضا بسیار خوب قرآن را تفسیر می‌کرد وقتی می‌خواست راهی جبهه شود پدرش رضایت‌نامه‌اش را برایش نوشت. او با شنیدن فریاد یا حسین در جبهه‌ها و اطلاع از کشته شدن دختران ایرانی به دست حزب بعث راهی جبهه شد.»
خاطرات شفاهی؛

پسرم «محمد» به جمع خوبان خدا پیوست

شهید «محمد جعفر زاده» از شهدای بعد از جنگ تحمیلی است که اردیبهشت ماه ۱۳۷۳ در منطقه سردشت بر اثر انفجار مین گرو‌های ضد انقلاب و اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می گوید: وقتی خبر شهادت محمد را به ما دادند گقتم فدای امام حسین، او به جمع خوبان خدا پیوسته است. در ادامه فیلم خاطرات شفاهی والدین این شهید والامقام تقدیم حضورتان می‌شود.
گزارش تصویری/

پیکر پدر شهیدان «آذرمی» در جوار فرزندانش آرام گرفت

پیکر پدر بزرگوار شهیدان والامقام «آذرمی» در مراغه تشییع و با شرکت مردم ولایی و شهید پرور مراغه به خاک سپرده شد.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

می‌گفت به جبهه می‌روم تا دشمن بر ما چیره نگردد

پدر بسیجی شهید سعدالله قیصربیگی می گوید: پسرم می گفت به جبهه می روم تا دشمن بر ما چیره نگردد، از اینکه به جبهه می روند خودشان خیلی خوشحال بودند. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.

سیزده بدر به یاد ماندنی

شهید «مهرداد هاشمی» از شهدای بسیجی دفاع مقدس استان ایلام است که فروردین ماه ۱۳۶۲ در تپه دوقلو مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید:پسرم روز سیزده بدر که همه در دامن طبیعت بودند به شهادت رسید و خبر شهادت وی را چهاردهم فروردین به ما دادند. در واقع مهرداد با شهادتش در این روز، سیزده بدر هر سال را برای ما به یادماندنی‌تر می‌کند. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان می‌شود.

صدای روح بخش «رضا» هر غروب محله را پر از فضای معطر اذان می‌کرد

شهید «رضا ملکی» از شهدای نوجوان استان ایلام است که سی امین روز از فروردین ماه 1384 در مسجد حضرت زینب(س) بر اثر انفجار گلوله توپ عمل نکرده در مقابل مسجد حضرت زینب(س) به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر گرانقدر شهید می گوید: رضا بیشتر اوقات مؤذن و مکبر مسجد بود و با صدای روحانیش هر غروب محله را پر از فضای معطر اذان می‌کرد. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

عکس امام روی جلد تمام کتاب هایش بود

شهید «حسین خسروی» از شهدای بسیجی استان ایلام است که آذرماه 1365 در منطقه شوش به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می گوید: «حسین خیلی عاشق امام بود و عکس امام را که روی جلد تمام کتاب هایش بود نشانم داد و گفت مادر من فدایی امامم می شوم». فیلم این مصاحبه در ادامه منتشر می شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

تک فرزندی که هوای شهادت به سرش زده بود

فاطمه مادر شهید "علیرضا شیرخانی" در خاطرات فرزند شهیدش گفت: «علیرضا میخواست شناسنامه اش را با پدرش عوض کند و به جبهه برود او را با این سن کمش به جبهه نمی بردند اینقدر پیگیر شد تا توانست راهی جبهه بشود. تک فرزند بود و دلش گرفته بود که برود جبهه»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

از باغهای شهابیه تا باغهای بهشت برین

فاطمه امیری از خاطرات فرزند اولش شهید "علیرضا محمدی" می‌گوید: «همه از علیرضا راضی بودند. او هیچ کس را از خود نمی رنجاند و هرگز نمازش ترک نمی شد. جنگ که شد وارد بسیج شد. کتاب هایش را در باغ گذاشته بود و به جبهه رفت و دیگر نیامد.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

من و پسرم با هم به جبهه رفتیم

سبزعلی رضایی پدر شهید "غلامحسین رضایی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «ما با هم به جبهه می رفتم. او به کردستان رفته بود و برای بار دوم که رفت شهید شد.»
به مناسبت روز بزرگداشت شهدا؛

مدیرکل بنیاد قزوین از مقام والدین شهدا تجلیل کرد

به مناسبت روز بزرگداشت شهدا، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین طی دیداری از مقام والای والدین شهدا تجلیل کرد.

مادر شهید «مکرم سعیدی» به فرزند شهیدش پیوست

زهرا سعیدی مادر شهید «مکرم سعیدی» به فرزند شهیدش پیوست.
خاطرات شفاهی مادر گرانقدر پاسدار شهید «رضایی»؛

مادر من وظیفه دارم از خاک وطنم دفاع کنم

شهید «محمود رضایی» از شهدای پاسدار دفاع مقدس استان ایلام است که تیرماه 1366 در جبهه منطقه سردشت به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می گوید: محمود همیشه می گفت مادر من وظیفه دارم از خاک وطنم دفاع کنم و دوست دارم شهید شوم و نباید از نبود من ترس داشته باشید. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

فرزندانم را بدون سایه پدر بزرگ کردم

مادر شهیدان موسوی در خاطراتی از فرزندان شهیدش گفت: «من برای این دو پسر، هم پدر و هم مادر بودم و آنها را بدون سایه پدر بزرگ کردم.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

فرمانده شهیدی که برای روستای نوبران پُل ساخت

مادر شهید «مهدی نظرفخاری» می‌گوید: «پسرم نیمه شعبان به دنیا آمد، برای همین اسمش را مهدی گذاشتیم. او در روستای نوبران دیده بود که رودخانه پل مناسب برای عبور دانش آموزان نیست. او خودش شروع به ساخت پل برای آن روستا اقدام می‌کند.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

خاطرات پدر و پسری که در یک سنگر می جنگیدند

جانباز ابراهیم علی بهرامی در خاطرات فرزند شهیدش گفت:«من هرچه به او گفتم نرو گوش نکرد ، او رفت و من هم به دنبالش رفتم. در کردستان 6 ماه با هم بودیم و بعد از هم جدا شدیم. فرمانده ام می گفت؛ برگرد تو فرزندت شهید شده، تو دیگر برگرد اما من برای دفاع از وطن رفته بودم»
خاطرات شفاهی روحانی جانباز 70 درصد؛

روحانی گردان بودم

جانباز «محمود عنایتی» در خاطرات خود از نحوه مجروحیت خود در جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس گفت: «من در اعزامم به جبهه ابتدا به لشکر قدس رفتم اما چون عملیاتی در پیش رو نداشتند، من به لشکر 17 علی ابن ابیطالب رفتم؛ عملیات کربلای 5 پیش رو بود و من هم به عنوان روحانی گردان فعالیت داشتم.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

جبهه، راه و عقیده من است

«غلامرضا اسلامی» پدر شهید «علی‌اصغر اسلامی» در خاطرات خود از نحوه اعزام پسرش به جبهه گفت: «علی‌اصغر 14 سالش نشده بود که می‌گفت؛ می‌خواهم به جبهه بروم و این راه و عقیده من است. علی اصغر جبهه رفتن را از درس خواندن مهم‌تر می‌دانست.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

نامه آخر | «من دیگر برنمی گردم»

اقدس خانم مادر شهید "کرمعلی سیفی" در خاطرات فرزند شهیدش گفت:«پسر خوبی بود، قدرش را وقتی که رفت فهمیدیم. در نامه آخرش نوشته بود من دیگر بر نمی گردم. مادر تو نمی دانی اینجا چه خبر است و من باید بمانم و مانند بقیه رزمندگان بجنگم.»
طراحی و تولید: ایران سامانه