نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره شهید
برشی از کتاب روایت عشق؛
همرزم شهید «بسطامی» می گوید: پس از چند روز، چنان با وی انس گرفتم و به دام مهرش افتادم که حاضر نبودم حضور در کنارش را با تمام دینا معاوضه کنم. از نگاهش پیدا بود که شهادت در انتظار اوست و برایش لحظه شماری می کند، او قبل از شهادت شبیه شهیدان شده بود و این را من ماه ها قبل از عروج او حس می کردم.
کد خبر: ۵۳۵۲۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۶

شهید «احمد فتاحی پور» از شهدای اردیبهشت ماه سال 1361 در منطقه عملیاتی شلمچه به دیدار حق شتافت. در آستانه سالروز غرور آفرین فتح خرمشهر تصاویر به یادگار مانده از این شهید والامقام تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۴۹۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱

شهید «جاسم شکربند» از شهدای دفاع مقدس است که سال ۱۳۶۶ در سن بیست سالگی در کردستان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. نوید شاهد ایلام در سالگرد این شهید والامقام به بیان خاطره‌ای از شجاعت‌های شهید می‌پردازد.
کد خبر: ۵۳۴۸۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۳۱

دختر شهید «حسین آستروتین» از مجروحیت پدرش اینگونه روایت می‌کند:۵ ساله بودم که پدرم به جبهه رفت، در خواب دیدم که ترکش به پای پدرم خورده، زمان خوابم با تعبیر آن فاصله‌ای نداشت ... ادامه این خاطره غم انگیز را از زبان دختر شهید در متن خبر بشنوید.
کد خبر: ۵۳۴۶۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۷

گذری بر خاطرات شهید سلمانیان؛
«مجید سلمانیان» از شهدای مدافع حرم است. در روایت از او آمده است: «مجید همیشه خنده‌ روی لبانش بود. خیلی می‌خندید. می‌خندید و می‌گفت: می‌خواهید عاقبت به خیر بشوید؟ به پدر و مادرتان نیکی کنید.»
کد خبر: ۵۳۴۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۱

همرزم شهید «حمیدرضا خبازی» گفت: وقتی بالای سر او رسیدیم همان لبخند همیشگی را بر لب داشت نبض اش را گرفتم بی حرکت بود. فردای آن روز بچه ها بر روی تخته سیاهی که عکس حمید گوشه اش زده شده بود نوشته بودند :« بابا خون داد ... معلم شهیدم شهادتت مبارک».
کد خبر: ۵۳۳۹۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۲

همسر شهید ملا برهان عالی بعد از ازدواج در خواب می‌بیند که شوهرش را در خواب با دو پسر بچه کوچک دیده است. در ادامه خاطره خواندنی وی را مطالعه فرمایید.
کد خبر: ۵۳۳۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۳۱

در روایت از شهیدآژیر مطرح شد:
مادر شهیدآژیر بیان می کند که او شب‌ها به بیمارستان می رفت و به مجروحین كمك می كرد و گاهی هم به انتقال خون برای اهداء خون می‌رفت. متن این خاطره را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۹۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۳

شهيد «ولی الله ميرزایی» فرزند فتاح سال 1349 در روستای چشمه کبود شهر ایلام دیده به جهان گشود. شهيد تا مقطع راهنمایی تحصیل کرد، در لبیک به فرمان امام خمینی و باوجود سن كمی كه داشت به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد، درحالیکه هنوز 17 بهار از عمرش نگذشته بود بیست و سوم فروردین ماه سال 1366 بر اثر اصابت تركش در جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۵۳۲۶۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲

شهید «صید حسن فیض الهی» از شهدای بسیجی استان ایلام است که فروردین ماه 1366 در منطقه مرزی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. نوید شاهد ایلام در آستانه سالگرد شهادت تصاویری از این شهید والامقام منتشر می کند.
کد خبر: ۵۳۲۲۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۵

پسرعمه شهید «ذبیح‌الله اسقانیان» نقل می‌کند: «یک شب نزدیک هفتم محرم ذبیح‌الله به خوابم آمد و گفت: پسرعمه! هر وقت خواستی برای من نوحه بخوانی نوحه حضرت علی‌اکبر (ع) را بخوان.»
کد خبر: ۵۳۱۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۶

خواهر شهید «حیات سروری» در بیان خاطره ای از شهید با عنوان ملاقات آخر برادرش چنین می گوید: بعد از خداحافظی، هنوز چند قدمی برنداشته بود كه به طرف ما برگشت و گفت: «شهيد خواهم شد و با انگشت، شكل قلبی کشید؛ يعنی از ناحيه‌ قلب مجروح می‌شوم». چند بار دستش را روی قلب گذاشت و ‌گفت: شهيد خواهم شد.این خاطره در سالگرد شهید تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۰۵۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۲

سردار شهید «علیرضا ماهینی» تنها یک فرمانده نبود، او یک اسطوره برای تمام نسل ها تا به امروزه بوده و هست. نخستین کسی بود که در خط مقدم جبهه آموزش قرآن را برپا کرد. روایتی زیبا از سردار شهید «علیرضا ماهینی» به نقل از همرزم ایشان مرحوم «حاج نجف شاکر درگاه» را در ادامه خبر ببینید.
کد خبر: ۵۲۹۷۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۱

خاطره ای از همرزم شهید حسن تویال:
توجه فرمایید! فردا رأس ساعت هشت صبح جسد شهید «حسن توپال» از جلو مسجد تشییع می گردد. جهت تشییع جنازه شهید حضور بهم رسانید.یکی از بچه ها با تعجب گفت: حسن چی میگی؛ گفت: دارم خبر شهادتم را اعلام می کنم. درهمین لحظه فرمانده دسته ما گفت: بچه ها برای کمین به سنگر بروید... ادامه این خاطره را از همرزم شهید «حسن تویال» در متن خبر بخوانید.
کد خبر: ۵۲۹۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۱

شهید «عبد الله میرزابیگی» از شهدای ارتش دفاع مقدس استان ایلام است که بهمن ماه 1361 در چنگوله مهران هنگامی که بعد از آماده کردن سنگر از شدت خستگی خوابش برده بود بر اثر انفجار مهیب نیروی های بعثی با لبی خندان به دیدار حق شتافت. ادامه این خاطره در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۲۹۳۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۴

خاطرات شفاهی پدر شهید «علی زینعلی»؛
محمدتقی زینعلی پدر شهید "علی زینعلی" در خاطرات جبهه رفتن او برایمان گفت: «علی سربازی را به جنوب رفت و برگشت کشاورزی را کمکم کرد و بعد از آن به جبهه غرب رفت. چندبار به جبهه رفت و آمد و در نهایت در جزیره مجنون به شهادت رسید و چند ماهی مفقود بود.»
کد خبر: ۵۲۴۵۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۴

برادر شهید «حیات سروری» در تعبیر خوابی که دیده بود می‌گوید: براي دريافت كارت معافيت سربازی به بندرعباس رفتم، درون مسافرخانه‌ای به نام قصرشيرين شب را سپري كردم. پاسی از شب نگذشته بود كه خواب ديدم؛ دندانم شكسته است. از خواب بيدار شدم، و از مسافرخانه بیرون رفتم كنار خيابان به پيرمردي برخوردم خوابم را برايش تعريف كردم. گفت: برادر! نمي‌دانم چگونه خبری را كه از خوابت تعبير می‌شود بازگو كنم. اصرار كردم، بگويد؛ گفت: کسی که برایت خیلی عزیز است از دنيا رفته... ادامه این خاطره در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۲۴۵۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۴

در روایت خاطرات شهیدخدارحمی آمده است:
شهید «رضا خدارحمی» شهیدی که در دوران سربازی به شهادت رسید. در روایت از او آمده است: «وقتی دیپلم گرفت و دفترچه خدمت سربازی، همه به‌راحتی پذیرفتند که فرزند سوم خانواده، حالا مردی شده برای خودش و ناز و نیاز کشور می‌طلبد که به خدمت سربازی برود؛ حالا وقت آن رسیده بود که در این لباس آزموده شود.»
کد خبر: ۵۲۴۲۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۲

در روایت از شهید صادقی مطرح شد:
«شهید اصغر صادقی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. در روایت از او آمده است که حضرت علی علیه السلام در حق جوانانی همچون او در خطبه‌ای فرموده‌اند که "در روی زمین گمنام و در آسمان‌ها معروفند؛ همان‌ها که افراد آگاه و با استقامت و عالم به جایگاه حق هستند"، که اصغر صادقی موضوع خاطره ما، یکی از آنها بود و سرانجام نیز پاداش شایستگی‌اش را گرفت.
کد خبر: ۵۲۴۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۹

به مناسب سالروز شهادت شهید پرویز انگالی:
بهش گفتم:بگذار تا مراسم حنابندان را برایت بگیرم، اما او وسایلش را جمع و جور کرده بود تا برود جبهه. می‌گفت: من باید بروم. نمی توانم بمانم. خودم هم تعجب کردم؛ چون او همیشه به حرف‌های من گوش می‌داد...)ادامه این خاطره از «مادر شهید انگالی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد بوشهر بخوانید.
کد خبر: ۵۲۳۸۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۵