چند خاطره خواندنی شهید «محمد رضایی» به روایت همسرش
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید محمد رضایی روز بیست و سوم فروردین ماه سال ۱۳۲۵ میان خانوادهای متدین و متعهد در روستای «یغباسی» از توابع شهرستان کامیاران به دنیا آمد.
وی دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و با رسیدن به سن ۶ سالگی برای کسب علم و دانش راهی مدرسه شد و تا پایان ششم ابتدای درس خواند، اما به دلیل نبود امکانات تحصیلی و آموزشی در روستا از ادامه تحصیل باز ماند و همراه دیگر اعضای خانواده به امورات روستایی و کشاورزی مشغول شد.
محمد در سن ۲۲ سالگی به تصمیم بزرگان خانواده با دختری شایسته به نام «عدالت امیری» ازدواج کرد و حاصل پیوند وی با همسرش دو فرزند پسر است.
وی انسانی فرهیخته، مومن و معتقد به تمام معنا بود، در سحریهای ماه مبارک رمضان یک طبل به دست میگرفت و بر آن میکوبید و اشعار مذهبی میخواند و در روستا راه میرفت تا اهالی را برای سحری بیدار کند.
فعالیتهای انقلابی
محمد فعالیتهای سیاسی خود را از سال ۱۳۵۲ آغاز کرد، او پیش از انقلاب با گروهی از همفکرانش در شهرستان کامیاران مشغول فعالیتهای سیاسی و مذهبی شد و مخفیانه علیه حکومت پهلوی فعالیت میکرد، اما پس از مدتی سازمان امنیت وقت از فعالیتهای وی آگاه شد و وی را مورد تعقیب قرار داد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جزو اولین نیروهای بود که به سازمان پیشمرگان مسلمان کرد پیوست.
محمد اعتقاد داشت انقلاب اسلامی برای همه مردم با هر گرایش و مذهبی است و باید از آن دفاع کرد. در حالی که کشاورز بودند، معلومات سیاسی بالایی داشتند و حضرت امام و نهضتش را به خوبی میشناخت و با آگاهی قدم در مسیر مبارزه گذاشت.
وی برای پاکسازی منطقه از لوث گروهکهای ضد انقلاب بسیار فعال بود و چند بار هم در درگیریهای مسلحانه با ضد انقلاب مجروح شد.
امنیت
شرایط آن روزهای کردستان به حدی بغرنج بود که گاهی زنان نیز مجبور میشدند اسلحه به دست بگیرند و با ضد انقلاب بجنگند. در مقطعی از زندگی مشترک مان یک بار در شهرستان کامیاران خانهای اجاره کردیم که در حاشیه شهر قرار داشت.
گروههای ضد انقلاب به خوبی همسرم را میشناختند و از او کینه به دل داشتند، یک شب گروهکها خانه ما را محاصره کردند و تا زمانی که نیروهای سپاه رسیدند، من هم همراه همسرم با آنها جنگیدم. بعد که ضد انقلاب پا به فرار گذاشت و ما نجات پیدا کردیم، تعدادی از آشناها به محمد ایراد گرفتند که چرا خانه ات را در یک جای امن تری انتخاب نکردی؟
محمد جواب عجیبی داد و به آنها گفت: من پاسدار انقلاب هستم و وظیفه ام پاسداری از کشور است. اتفاقا باید خانه ام را جایی انتخاب کنم که ناامن است تا برای امنیت آن بیشتر تلاش کنم.
اخلاق شهید محمد رضای باعث شد عضو گروهکها به اسلام بازگردد
در یک عملیات همسرم با تعدادی از نیروهای ضد انقلاب درگیر شد و یکی از آنها مجروح و به دست نیروهای خودی افتاد.
فرد ضد انقلاب را به بیمارستان انتقال دادند. بعد از پایان عملیات، محمد به شهر برگشت و با تهیه یک جعبه شیرینی به دیدن همان فرد رفت و از او عیادت کرد.
آن عضو ضد انقلاب از اخلاق محمد متعجب شد. برخورد همسرم به حدی روی آن فرد تأثیر گذاشت که پس از بهبودی و ترخیص از بیمارستان به صف رزمندگان اسلام پیوست و عضو پیشمرگان کرد مسلمان شد.
این فرد جهاد را تا جایی ادامه داد که به مقام شهادت هم نائل آمد، همین رفتارهای خوب بود که باعث شد کردستان با همه مشکلاتی که داشت حفظ شود و به این امنیت پایدار برسد.
روز وصال
محمد پس از عمری مجاهدت در راه اسلام و انقلاب سر انجام در روز ۲۰ خرداد ماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
به یاد دارم آن روز خودش را برای صرف صبحانه آماده میکرد که خبر رسید گروهکهای ضد انقلاب در روستای گازرخانی مسیر تردد رزمندگان را مین گذاری کرده اند.
گذاشتن مین سر راه کاروان رزمندگان از جمله کارهایی بود که ضد انقلاب به وفور انجام میداد، با دریافت این خبر، محمد از خوردن صبحانه صرف نظر کرد و از منزل خارج شد و گفت زود بر میگردم، ما هم منتظر بازگشتش بودیم، اما این انتظار طولانی شد.
بعدها برایمان تعریف کردند که ایشان با رسیدن به محل حادثه، یکی از مینهای ضد تانک را خنثی کرد و در ادامه خواست بقیه مینها را خنثی کند که یک مین منفجر شد و همسرم به شهادت رسید.
توجه خدا و حقانیت راه اسلام
در زندگی با همسرم خاطرات بسیاری دارم که همگی آنها برایم فراموش نشدنی هستند. در بحبوحه جنگ یک بار محمد برای کار کشاورزی به روستا برگشت. شغل اصلی او کشاورزی بود و باید هر ازگاهی به زمین کشاورزی اش سر میزد.
اما ضد انقلاب از برگشتنش به روستا باخبر شدند. او را در مزرعه محاصره و از چند طرف به سمتش تیراندازی میکردند.
محمد با یاری خدا و در حالی که دستش خالی بود، توانست از حلقه محاصره نجات پیدا کند و خودش را به جای امنی برساند.
البته بارها در سختترین کمینها و سختترین عملیاتها جان سالم به در برد و این را از توجه خدا و حقانیت راهی که در پیش گرفته بود میدانست.
راوی: عدالت امیری (همسر شهید)