خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید «عدوس خرده‌ران»:
سه‌شنبه, ۰۶ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۵:۰۱
نوید شاهد – همسر شهید «عدوس خرده‌ران» به نقل از شوهرش: «.. در درگیری چند نفر از عناصر ضد انقلاب دستگیر شدند، عثمان فرشته دستور داد، هیچ کس حق ندارد با این اسرا به تندی برخورد کند، باید با عطوفت با آن‌ها رو به رو شوید، آن‌ها خیلی گرسنه بودند، ما سهم غذای خودمان را به آن‌ها دادیم، این برخورد اسلامی و انسانی ما باعث شد تعدادی از این فریب خوردگان برگشتند و اظهار ندامت و پشیمانی کردند.»

به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید عدوس خرده‌ران از شهدای کردستان است که روز یکم بهمن ماه سال ۱۳۳۶ در روستای «دله مرز» از توابع شهرستان سرو آباد به دنیا آمد و پس از سال‌ها مجاهدت سرانجام روز هفدهم مهرماه سال ۱۳۶۵ حین درگیری با گروهک ضد انقلاب در محور «ژریژه» از توابع شهرستان مریوان به شهادت رسید.
همسر شهید «عدوس خرده ران» ضمن بیان ویژگی‌های اخلاقی این شهید والا مقام می‌گوید: عدوس پایگاه اجتماعی ویژه‌ای در بین مردم منطقه داشت و همه او را با دلاوری، شجاعت، مهربانی و دلسوزی می‌شناختند.
اگر چه راهی که قدم گذاشته بود متحمل مصایبی شد، اما هیچ گاه در دفاع از باورهایش کوتاه نیامد.
شهید عدوس چند روز قبل از شهادت به منزل آمد، خیلی سرحال و خوشحال بود، پرسیدم عدوس خبری شده که این قدر خوشحالی، گفت: چند روز پیش، همراه نیرو‌های تحت امر شهید عثمان فرشته با عناصر ضد انقلاب درگیر شدیم، جنگ سختی را پشت سر گذاشتیم و تمام مواضع آن‌ها را در هم شکستیم، در این درگیری چند نفر از عناصر ضد انقلاب دستگیر شدند، عثمان فرشته دستور داد، هیچ کس حق ندارد با این اسرا به تندی برخورد کند، باید با عطوفت با آن‌ها رو به رو شوید، آن‌ها خیلی گرسنه بودند، ما سهم غذای خودمان را به آن‌ها دادیم، این برخورد اسلامی و انسانی ما باعث شد تعدادی از این فریب خوردگان برگشتند و اظهار ندامت و پشیمانی کردند و خوشحالی من به خاطر این عمل ارزشمند اسلامی است که انجام دادیم.

روایتی از رفتار خوب نیرو‌های انقلابی و اظهار ندامت عوامل ضد انقلاب

خواب محقق شده همسر شهید
شب قبل از شهادت عدوس، خواب دیدم عروسی قدوس پسرمان است می‌خواستم با او صحبت کنم دیدم دندان او شکسته است و ناگهان با ناراحتی از خواب بیدار شدم.
فردای آن روز موضوع را با یکی از بستگان در میان گذاشتم، او گفت: ان‌شاالله خیر است و توکلت به خدا باشه.
ساعت ده صبح در روستا همهمه‌های شروع شده بود و احساس می‌کردم همه مردم حرف‌های را با همدیگر رد و بدل می‌کنند، اما من بی خبر بودم و گفتم: خدا یا خودت رحم کن و اگه اتفاقی افتاده از همه ما به دور باشه و اصلا فکر شهادت عدوس رو نمی‌کردم.
بلافاصله به منزل مادر شوهرم رفتم و ازش پرسیدم چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ دیدم اونم با چشمانی پر از اشک و با صدای بلند گفت: عدوس پسرم شهید شد.
راوی: همسر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده