در بین مردم به انسانی خیر خواه و مومن به دین مبین اسلام شهرت داشت در خیلی از مواقع اگر برای یکی از اهالی روستا مشکلی پیش می‌آمد در حل مشکلات آنان می‌کوشید...
نويد شاهد كردستان:

فرزند:.................. صالح

ولادت:................ 3/2/1311

شهادت:.............. 20/5/1369

محل شهادت:..... منطقه سقز

نحوه شهادت:..... بر اثر اصابت گلوله

محل دفن:........... قبرستان روستای کندی

در گرمای مرداد ماه تابستان با پای پیاده از مزرعه به روستا باز می‌گشت تا در نماز جماعت مسجد حضور پیدا کند و از ثواب نماز جماعت بهره مند شود در هیچ شرایطی روزه اش قضا نمی‌شد و در بین مردم به انسانی خیر خواه و مومن به دین مبین اسلام شهرت داشت در خیلی از مواقع اگر برای یکی از اهالی روستا مشکلی پیش می‌آمد در حل مشکلات آنان می‌کوشید و گاهی بیماران نیازمند روستا را با هزینه خود به بیمارستان می‌برد و مداوا می‌کرد،

کودکی بیش نبود که دست اجل وی را از نعمت پدر محروم ساخت و تحت سرپرستی دایی اش قرار گرفت در همان روستا رشد و نمو یافت و چون دایی‌اش به کار شکسته بندی مهارت داشت به این کار آشنایی پیدا کرد و بدون هر گونه چشمداشتی افرادی را که دچار شکستگی استخوان می‌شدند مداوا می‌نمود و به هنگام نیاز از راه‌های دور و نزدیک و روستاهای همجوار نزد او مراجعه می کردند.

سال‌ها قبل و بعد از ازدواج از زادگاهش روستای قشلاق از توابع گل تپه سقز به روستای لگزی نقل مکان کرده بود و به شغل شریف کشاورزی مشغول بود، ثمره زندگی‌اش پنج فرزند دختر و یک پسر بود و با تمام وجود تلاش می‌کرد تا با کسب روزی حلال زندگی خانواده را اداره نماید

از زمانی که پایگاه روستا برای تامین امنیت روستا مستقر گردید او همکار فعال و از اعضای پایگاه بود. در نگهبانی از روستا به عنوان پیشمرگ همپای سایر رزمندگان سپاه اسلام فعالیت می‌کرد. در بیستم مرداد ماه بعد از یک روز کاری در مزرعه و در حالی که هنوز خستگی کار را به تن داشت شب هنگام از اهل خانه خداحافظی کرد و برای ادای وظیفه به طرف پایگاه سپاه حرکت کرد و بر اثر اصابت گلوله سینه پاک و بی کینه‌اش شکافته شد و به حیات ابدی و شهادت در راه خدا نائل آمد

همسرش نقل می‌کند: در زمان حیات همسر شهیدم یکی از فرزندانم به علت اختلاف از همسرش جدا شد و بعد از مدتی با مداخله و پا در میانی اطرافیان مجدداً رجوع کرد. در آن زمان شهید خیلی مداخله نکرد و من طبق آداب و رسوم منطقه برای رجوع و عقد دوباره مبلغ چهل هزار تومان از داماد به عنوان شیر بها گرفتم و یک سال بعد از این واقعه همسرم شهید شد. یک شب در عالم خواب او را به خواب دیدم و از من خواست آن مبلغ را که به عنوان شیر بها گرفته بودم به دامادمان عودت دهم و در عالم رویا با تأکید می‌گفت مواظب قیامت باشید.



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده