با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی از کار و فعّالیّت خود دست کشید و با وجود همسر و 9 فرزند به عضویّت سپاه نوپای شهر بیجار در آمد و می‌توان گفت آن‌ها جز اوّلین کسانی بودند که در سپاه بیجار لباس رزم پوشیدند....
نويد شاهد كردستان:


شهیدعلی‌اکبر نیکخواه

در سال یک هزار و سیصد و شانزده در روستای جعفرآباد از توابع دهستان سیاه‌منصور بیجار گروس در خانواده‌ای متدّین دیده به جهان گشود.

اگر چه نام او در شناسنامه اکبر ثبت شده بود، اما در بین خانواده و اهل محل او را به نام علی‌اکبر می‌شناختند.

پدرش «محب‌الله» و مادرش «صغری» نام داشت. از همان بدو کودکی به عشق حضرت علی‌اکبر امام حسین(ع) او را غلام آن حضرت می‌شناختند و به نشان غلامی حضرتش گوش او را سوراخ کرده بودند.

نقل می‌کنند او همواره به این نام و نشان افتخار می‌کرد. و در کودکی بسیار زرنگ و کنجکاو بود به گونه‌ای که از همان دوران متمایز از هم‌سن و سالانش بود.

پس از سپری شدن ایّام طفولیّت با حضور در مکتب‌خانه‌های قدیمی سواد خواندن و نوشتن را آموخت.

در سن 15 سالگی پدرش به همراه عده‌ای دیگر از مردم منطقه حفاظت روستا و آن نواحی را عهده‌دار بودند.

پدرش به دست اشرار و سارقین مسلح مجروح شد و توان کار کردن را از دست داد و به همین دلیل او از همان دوران نوجوانی بار مسؤلیّت خانواده را عهده‌دار گردید و در همان سال‌ها به علّت مشکلات زندگی و فشار اربابان زر و زور مجبور به مهاجرت شدند و به شهر گنبدکاووس در شمال کشور نقل مکان کردند.

در شهر جدید محل زندگی از طریق کشاورزی و باغ‌داری زندگی را اداره می‌کرد و در همان‌جا با دختر عموی خود خانم «ملیحه نیکخواه» ازدواج نمود و پس از مدّت کوتاهی با فوت پدر برای ادامه‌ی زندگی به زادگاهش مراجعت نمود و به شغل مکانیکی مشغول شد و در کنار مردم روستا در راستای راه‌اندازی دستجات عزاداری سیّد و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) حضور فعّال داشت. با فرا رسیدن ماه محرم سیاه می‌پوشید و با دعوت مُبلغ و آوردن مداح، به روستا مجلس عزاداری را بر پا می‌کرد. با اوج گرفتن قیام مردمی به رهبری امام خمینی(ره) او و برادرش علی‌عسکر پرچمدار انقلاب در منطقه بودند.

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی از کار و فعّالیّت خود دست کشید و با وجود همسر و 9 فرزند به عضویّت سپاه نوپای شهر بیجار در آمد و می‌توان گفت آن‌ها جز اوّلین کسانی بودند که در سپاه بیجار لباس رزم پوشیدند.

با عضویّت در سپاه از روستای میدان مظفرخان به شهر بیجار نقل مکان نمود و در درگیری سال یک هزار و سیصد و پنجاه و نه از جمله آزادسازی روستای نجف‌آباد و روستا‌های مسیر جاده دیواندره به بیجار به خوبی درخشید.

اوّل سال یک هزار و سیصد و پنجاه در پایگاه عملیاتی نجف‌آباد انجام وظیفه می‌کرد و چند روزی بود به عنوان مرخصی به منزل بازگشته بود که خبر پیدا کرد که گروهی از عوامل ضدّ انقلاب به منطقه‌ی صلوات‌آباد یکی از روستا‌های مسیر جاده تکاب وارد منطقه بیجار شده‌اند و با وجود این که در مرخصی به سر می‌بردند، احساس تکلیف نمود و به همراه سایر هم‌رزمانش از جمله برادرش علی‌عسکر به مصاف دشمن رفت.

در همین عملیات پس از به هلاکت رسیدن بیست و یک تن از عوامل ضدّ انقلاب به همراه برادرش در بیستم فروردین ماه سال یک هزار و سیصد و شصت هر دو شربت گوارای شهادت را نوشیدند و در گلزار مطهر شهدای بیجار در جوار هم‌زرمان شهیدشان آرام گرفتند.

توصیّه‌های همیشگی شهید:

خانواده‌ی شهید نقل می‌کنند همواره می‌گفت جان خود را باید در راه دفاع از اسلام و انقلاب داد و باید تمام افراد خانواده‌ام مدافع اسلام و انقلاب باشند.

همیشه می گفت: ای کاش در این را شهید می‌شدم و می‌گفت: من برای پیروزی اسلام و قرآن می‌جنگم و به دوستان پاسدار خود متذکّر می‌شوم امام را تنها نگذارید و به اهل خانه می‌گفت بعد از من نسبت به امام و انقلاب وفادار بمانید.

اضافه می‌کرد: امام خمینی(ره) تنها کسی است که عزیز ملّت ما می‌باشد. همان خمینی بت‌شکن است و او ما را به سعادت و نیکی می‌رساند.پاسدار شهید


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده