ماموستا ملا رشيد علومي / خاطره (دين و سياست لازمه زندگي )
... نقل مي کنند روزي ساواک تعدادي از روحانيون منطقه را به يک جلسه عمومي دعوت مي کنند و از آنها مي خواهند درباره دين و سياست براي مردم سخن بگويند ...
نويد شاهد كردستان:

شهيد معظم ملا محمد رشيد علومي

تنها فرزند خانواده بود درچهارم آبانماه سال 1300 در يکي از روستاهاي شهرستان سقز به نام قلعه کهنه از توابع دهستان گلتپه در استان کردستان ديده به جهان گشود پدرش علي نام داشت و در منطقه به صوفي علي معروف بود و اسم مادرش مينا بود در کانــون گرم خانواده و تحت سرپرستي پدري مؤمن و مادري دلسوز رشد و نمو يافت. اگر چه وضع مالي صوفي علي بسيار ضعيف بود ولي با حداقل هاي زندگي قناعت مي کردند و به رحمت خداي قادر متعال اميدوار بود و از همه مهمتر به تربيت ديني فرزندش مي انديشيد . هفت سال بيشتر نداشت که دست تقدير وي را از نعمت وجود مادر محروم ساخت و مادرش دار فاني را وداع گفت . با درگذشت مادر او تنهاتر شد و چون يگانه پسر و تنها اولاد خانواده بود تمام سرمايه پدر محسوب مي شد و پدرش با وجود فقر و تنگدستي اورا به روستاي گوره قلعه فرستاد تا در نزد مرحوم استاد حسام الدين ماجدي که از علماي بنام آن زمان به شمار مي رفت کسب فيض نمايد روستاي گوره قلعه در آن روزها بزرگترين مدرسه علوم ديني را داشت و در منطقه بود به همين دليل از قلم استاد حسام الدين ماجدي و برادر ايشان استاد ملا حسن ماجدي خيلي زود روخواني و روان خواني قرآن کريم را ياد گرفت و به قول معروف موفق به ختم قرآن مجيد شد .

با يادگيري کتاب حيات بخش قرآن کريم راهي شهر سقز گرديد و در محضر اساتيدي همچون ملا محمد امين ، مرحوم ملا عبدالقادر سعيدي و در روستاهاي کريم آباد ، باشماق سنته ، قوزلو ، آيچي ، هيجانان ، حسن سالاران صرف و نحو ، منطق و ادبيات فارسي و عربي را بخوبي فرا گرفت و اجازه تدريس را پيدا کرد ولي هيچگاه به آموخته هاي خويش قناعت نکرد و چون تشنه يادگيري علم و دانش بود به کردستان عراق مهاجرت نمود و به مدت يکسال در شهر پينجوين نزد حاج ملا اسماعيل امام جمعه آن شهر و به مدت چهار ســال در محضر حــاج ملا عبدالله آل خليـــفه علم اصــول و کلام را آموخت و بدينـسان آموخته هاي خود را تکميل کرد و براي تبليغ شريعت دين مبين اسلام به ايران بازگشت و در روستاي آيچي با خانم فاطمه رضا پور ازدواج نمود و در ده علي آباد ساکن شد در کنار تبليغ و تدريس علوم ديني و اقامه نماز جمعه و جماعت در منطقه به عنوان همکار اداره ثبت احوال به مردم خدمت مي کرد با ايمان راسخ از حق دفاع مي نمود و در مقابل زورگويان رژيم منحوس پهلوي که در منطقه بعنوان خان و ارباب به مردم زور مي گفتند مي ايستاد و در کمال شجاعت حرف خود را مي زد و از کسي واهمه نداشت عوامل و مزدوران رژيم در منطقه با وجود آن مرد خدائي احساس خطر مي کردند و وجود ملا رشيد علومي در منطقه منافع آنها را سخت به خطر انداخته بود به همين خاطربه بهانه هاي واهي و دسيسه و توطئه چيني زمينه دستگيري او را توسط ساواک فراهم نمودند و با همکاري رئيس وقت ساواک در شهر سقز که سرهنگ کمالي نام داشت به خانه او يورش بردند و او را در کمال مظلوميت و بي دفاع دستگير و به زندان انفرادي سازمان امنيت وقت سقز انتقال دادند .

اواخر سال 1340 بود که وي را دستگير و سخت تحت شکنجه و اذيت و آزار قرار دادند و بعد از گذشت مدتي در حالي که ممنوع الملاقات بودند از سوي فرمانداري سقز شهادت وي در تاريخ بيست ارديبهشت سال 1341 به اداره ثبت احوال اعلام گرديد و در بين مردم اعلام نمودند ملا محمد رشيد علامي در زندان خود را حلق آويز نموده است و با اين کار خواستند بر جنايت مرتکب شده خود سرپوش بگذارند و از رسوايي رژيم جلوگيري کنند و اين در حالي بود که از تحويل جنازه شهيد به خانواده و اهالي روستا خودداري کردند و پيکرش مظلومانه توسط مأمورين ساواک در قبرستان عمومي روستاي آيچي بخاک سپرده شد و تنها فرزندش کمال سه ماه بعد از شهادت در بيستم مرداد ماه همان سال متولد شد ، فرزندي که هيچگاه سيماي پدر را نديد. روحش شاد و يادش گرامي باد



... نقل مي کنند روزي ساواک تعدادي از روحانيون منطقه را به يک جلسه عمومي دعوت مي کنند و از آنها مي خواهند درباره دين و سياست براي مردم سخن بگويند و در ضمن چنين القاء مي کردند که آنها بگويند دين از سياست جداست در آن جلسه هر کسي به نحوي تفره مي رود و حاضر به صحبت نيست و در ميان جمع ، تنها کسي که حاضر مي شود سخن بگويد پدرم بوده و او با بيان يک مقدمه کوتاه در کمال شجاعت مي گويند دين و سياست از هم جدا نيستند و دين و سياست لازمه زندگي است و اگر اين دو با هم نباشند ثبات در جامعه بوجود نمي آيد .

( از خاطرات آقاي درويش کمال علومي فرزند شهيد)


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده