زندگينامه
شیفته‌ی امام و انقلاب بود و با تمام وجود خود را فدایی اسلام می‌دانست. همواره بر این باور بود که دستی از غیب رزمندگان سپاه اسلام را در جبهه‌های حقّ علیه باطل یاری می‌کند...
نويد شاهد كردستان:


پاسدار شهید  حسین کرمعلی‌نیا

شیفته‌ی امام و انقلاب بود و با تمام وجود خود را فدایی اسلام می‌دانست. همواره بر این باور بود که دستی از غیب رزمندگان سپاه اسلام را در جبهه‌های حقّ علیه باطل یاری می‌کند.

وقتی از فضای معنوی جبهه‌ها سخن می‌گفت اشک در چشمانش حلقه می‌زد. با وجودی آن که جانباز جنگ بود، برای رفتن به جبهه و اعزام مجدّد لحظه‌شماری می‌کرد. وقتی که به او گفته می‌شد:

- تو مجروحی و هنوز بهبودی کامل پیدا نکرده‌ای. چرا می‌خواهی به جبهه برگردی؟

با لبخند می‌گفت:

- کارهای زیادی در جبهه‌های جنگ و منطقه عملیاتی وجود دارد که من می‌توانم آن کارها را انجام دهم.

دل از دنیا کنده بود و تنها به شهادت فکر می‌کرد و ملتمسانه از دوستان تقاضا می‌کرد تا دعا کنند خداوند شهادت را نصیبش کند.

دوم شهریوماه سال یک هزار و سیصد و سی و هفت در شهر حسن‌آباد یاسوکند که در آن زمان‌ها روستای نسبتاً بزرگي بود و هنوز به شهر ارتقا پیدا نکرده بود، دیده به جهان گشود.

در خانه‌ی محقّر، ولی باصفا و معنوی، «علی کرمعلی‌نیا» و خانم «صبیحه علی‌نیا» که مردم منطقه به خلوص و صداقت آن‌ها باور قلبی داشتند، زن و شوهری که در زندگی به حداقل‌ها قناعت کرده بودند و به قول معروف در تمامی عمر آزارشان به مورچه‌ی هم نرسیده بود.

حسین کرمعلی‌نیا در چنین فضایی پرورش پیدا کرد در کودکی خیلی توفیق رفتن به مدرسه را پیدا نکرد و خیلی زود وارد عرصه‌ی کار شد. کارهایی که در روستا وجود داشت و او از عهده‌ی آن‌ها برمی‌آمد و بعدها در کنار کار کردن سواد خواندن و نوشتن را یاد گرفت و با حضور در کلاس‌های قرآن با روخوانی قرآن کریم نیز آشنایی پیدا کرد.

با گذشت 18 سال زندگی در کنار خانواده به خدمت زیر پرچم فراخواند شد و توسط گروهان ژاندارمری به مرکز آموزشی جلدیان اعزام شد.

بعد از دو سال حضور در پادگان‌های نظامی، در تیرماه سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت به عنوان منقضی خدمت از پادگان ترخیص و به زادگاهش بازگشت.

سالی که در بهمن ماه آن انقلاب شکوهمند ایران اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید و ژریم ستم‌شاهی به دست ملّت بزرگ ایران اسلامی از هستی ساقط گردید و نظام نوپای اسلامی شکل گرفت.

او خیلی زود در صف مدافعین انقلاب اسلامی قرار گرفت و در سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هشت با شکل‌گیری و تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویّت سپاه درآمد و لباس رزم و پاسداری از انقلاب و دست آوردهای آن را به تن کرد و سلاح به دوش گرفت.

پس از گذشت قریب دو سال فعّالیّت در سپاه با یکی از دختران فامیل به نام خانم «فریده علی‌نیا» ازدواج نمود و اوّلین فرزندشان لیلا در آذر ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و یک متولّد شد. اگرچه او دارای همسر و یک فرزند بود، ولی به اقتضای کارش بیشتر ایّام در مناطق عملیاتی به سر می‌برد. خصوصاً او با جبهه و جنگ مأنوس شده بود و هر وقت اعزامی به جبهه صورت می‌گرفت، وی در کاروان اعزامی حضور داشت و به قول یکی از دوستان همواره آرزو داشت با پیروزی رزمندگان سپاه اسلام نماز جماعت را در کربلا اقامه کند.

دومین دخترش فاطمه در اردیبهشت ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و سه به جمع خانواده اضافه شد و به عشق بی‌بی دو عالم او را «فاطمه» نام نهاد.

فاطمه دو سال داشت که زهرا هم در تیر ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و پنج به دنیا آمد. همان سال در جبهه‌های جنگ، به مقام جانبازی نائل آمد و همواره ناراحت بود که از یاران شهیدش به جا مانده است. و هر وقت خبر شهادت دوستان را می‌شنید آهی می‌کشید و به حال آنان غبطه می‌خورد.

در همان سال با وجود این که بهبودی کامل را پیدا نکرده بود، خود را به جبهه رسانید تا در عملیات کربلای 5 حضور پیدا کند.

سرانجام پس از سال‌ها ایثار و فداکاری براثر اصابت ترکش به سر و سینه در ششم بهمن ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و پنج در منطقه‌ی عملیاتی شلمچه به آرزوی دیرینه‌اش رسید و خونین بال در جوار هم‌رزمان شهیدش در گلزار شهدای حسن‌آباد یاسوکند آرام گرفت.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده