شهيد محمدامين رحماني بيش از اندازه شجاع و نترس بود؛ شجاعت و دلاوري عجيبي داشت؛ از هيچ موقعيتي نمي‌هراسيد؛ در سخت‌ترين شرايط زماني و مكاني هم مغلوب دشمن نمي‌شد.

شهيد محمدامين رحماني

(1363-1331 ه.ش)

معروف به حامه‌مين كه‌لاتي در سال 1331 در روستاي كلاته[1] از توابع شهرستان سنندج زاده شد. تا پايان مقطع ابتدايي به تحصيل ادامه داد. در سال 1345 از تحصيل كناره‌گيري كرد و به كارهاي كشاورزي پرداخت. در سال 1348 ازدواج كرد. پس از چند ماهي به خدمت سربازي فراخوانده شد، اما به خاطر شناختي كه از ماهيت پليد رژيم منفور پهلوي داشت از انجام خدمت سربازي امتناع ورزيد و هرگز حاضر نشد براي رژيمي كه خون مردم ستمديده خود را در كالبد بيگانگان جاري مي‌ساخت خدمت كند. بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و پيدايش گروهك‌هاي ضدانقلاب، در منطقه به مبارزه با آنان برخاست و اجازه نداد كه اهالي روستاي كلاته مورد اذيت و آزار آنها قرار بگيرند. در سال 1359 به شهرستان سنندج مهاجرت كرد و به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آن شهرستان درآمد. 4 ماه در پاسگاه فيض‌آباد سنندج ماند و پس از آن به گردان ضربت حضرت رسول(ص) رفت. به دليل شايستگي و شجاعتي كه از خود نشان مي‌داد به سمت فرماندهي آن گردان منصوب شد. در سال 1361 طي يك سوءقصد نيروهاي ضدانقلاب از ناحيه‌ي پاي چپ به شدت مجروح گرديد. در تاريخ 7/4/63 توسط 3 موتور سوار ترور شد و به شهادت رسيد. مزار مطهر شهيد رحماني در گلزار شهداي شهرستان سنندج (بهشت محمدي) مي‌باشد. از شهيد رحماني 4 فرزند پسر و 3 فرزند دختر به يادگار مانده است.

سيري در خصوصيات شهيد:

شهيد محمدامين رحماني بيش از اندازه شجاع و نترس بود؛ شجاعت و دلاوري عجيبي داشت؛ از هيچ موقعيتي نمي‌هراسيد؛ در سخت‌ترين شرايط زماني و مكاني هم مغلوب دشمن نمي‌شد. نيروهاي ضدانقلاب با شنيدن نام او به لرزه مي‌افتادند و حتي خود آنها نيز به اين امر معترف بودند. احساس خستگي نمي‌كرد؛ زخم‌ها و دردهاي جانفرساي حاصل از مجروحيت نيز او را از مسير مبارزه باز نمي‌داشت. نيروهاي ضدانقلاب را به ستوه درآورده بود؛ سوءقصد، تهديد، آزار و شكنجه هم تأثيري نداشت؛ به هر ترفندي متوسل مي‌شدند، اما نمي‌توانستند او را از سر راه خود بردارند. يك بار در سال 1361 زير ماشين او بمبي را جاسازي كرده بودند و وقتي كه او رفته بود تا ماشين را در جايي پارك كند آن بمب منفجر شده بود و بر اثر انفجار، پاي چپ او به شدت زخمي شده بود؛ با وجود آنكه پاي او عفونت شديدي داشت و درد زيادي را تحمل مي‌كرد اما باز هم به مبارزه بي‌امان خود با ضدانقلاب ادامه مي‌داد و شيريني آن مبارزه را بر درد جانكاه پاي زخمي شده‌اش رجحان مي‌نهاد. نفرت و كينه عجيبي نسبت به ضدانقلاب داشت؛ وقتي كه خبر هلاكت حتي يك نفر از آنها را در هر جايي مي‌شنيد احساس خوشحالي مي‌كرد. او مرد عمل بود؛ چيزي را كه مي‌گفت حتماً عملي مي‌ساخت. او دوست داشت در هر كاري كه انجام مي‌دهد فوراً به نتيجه برسد و جواب را دريافت نمايد. از كمترين امكانات نهايت استفاده را مي‌كرد؛ هر كاري را كه به او محول مي‌شد به نحو احسن انجام مي‌داد؛ نظم در كارها را رعايت مي‌كرد. وقار و متانت عجيبي داشت؛ ساده و بي‌تكبر بود؛ غروري در وجود او احساس نمي‌شد. نحوه شهادت او به اين گونه بود كه يك روز شهيد رحماني نزديكي‌هاي اذان مغرب به خانه مي‌آيد و چون مي‌بيند كه هنوز چند دقيقه‌اي به اذان مغرب مانده است. پسر خردسال خود را در آغوش مي‌گيرد و به افراد خانواده مي‌گويد كه من چند دقيقه‌اي بيرون هستم و وقتي كه اذان دادند مي‌آيم و روزه‌‌ام را افطار مي‌كنم[2] بعد از آنكه چند دقيقه‌اي از رفتن او سپري مي‌شود ناگهان صداي شليك گلوله به گوش مي‌رسد، با شنيدن صداي گلوله افراد خانواده به بيرون مي‌روند و مي‌بينند كه شهيد رحماني جلوي در افتاده و خون از سرش مي‌ريزد. وقتي كه شهيد رحماني به بيرون مي‌آيد 3 نفر موتور سوار در كنار او مي‌ايستند و يكي از آنها نامه‌اي را از جيبش در‌مي‌آورد و به او مي‌دهد. وقتي كه شهيد رحماني شروع به خواندن نامه مي‌كند يكي ديگر از آنها او را مورد هدف گلوله قرار مي‌دهد و هر 3 از محل حادثه فرار مي‌كنند. بدين ترتيب آن فرمانده‌ي شجاع كه زندگاني خود را وقف اسلام و نظام اسلامي كرده بود به شهادت مي‌رسد و يكي ديگر از جنايت‌هاي غيرانساني ضدانقلابي‌ها رقم مي‌خورد.



1- يكي از روستاهاي بخش كلاترزان سنندج.

1- تير ماه سال 1363 ماه مبارك رمضان بوده است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده