لحظه های آسمانی - صفحه 3

لحظه های آسمانی

از اختیار خودم بیرون آمدم

سردارشهيد عبدالحسین برونسي نقل ميكرد: شب عمليات به يک ميدان مين رسيديم. يک گردان منتظر دستور من بود. گشتيم تا شايد بتوانیم معبر عراقي ها را پيدا كنيم...

کرامات شهیدان؛ (101) بر بالين عشق بلند شو دستت خوب شده

مثل باران اشك مي ريخت واز آنها می خواست فرج و گشايشي در كارش بدهند. در حال گريه خوابش برد. شايد هم بين خواب و بيداري احساس کرد حضرت عباس(ع) دارند به طرف او مي آيند.

کرامات شهیدان؛(100)امام رضا آدرس داد

رداني پور در خواب امام رضا(ع) را مي بيند كه به او می فرماید: به عبدالله بگوييد: چرا نمي روي منزل آقاي شكوهنده...

کرامات شهیدان؛(99) مگر بسیجی ها می گذارند ما شهید شویم

قبل از عمليات بدر که برای ديدار با مرادمان حضرت امام خميني عازم تهران بودیم، همه فرماندهان بودند...

لحظه های آسمانی - بخش اول

کتاب لحظه هاي آسماني نوشته دكتر غلامعلي رجايي از انتشارات نشر شاهد به مساله كرامات و و امور ماورايي كه از جانب شهدا براي انسانهاي زميني مشهود شده پرداخته است. 20 خاطره کوتاه برگرفته از این کتاب با عناوین بربالین عشق، لبخند زیبای عشق، امضایی از بهشت، سرمست عطر حضور، اجابت عشق، گلی نثار دوست،لبیک نور، سجده بر آب، جلوه های غیبی و.... را اینجا بخوانید.

کرامات شهیدان؛(98) حضرت زهرا به ما سر مي زد

یكي از بچه هاي محل كه همراه ابراهيم به جبهه آمده بود در ارتفاعات بازي دراز به شهادت رسيد و پیكرش در همان جا ماند. ابراهيم هادی وقتي مطلع شد، خيلي تلاش كرد به سمت ارتفاعات برود، اما ولي به علت حساسيت منطقه و حضور نيروهاي دشمن، فرماندهان اجازه چنين كاري را به او ندادند. ابراهيم هم روي حرف فرماندهي چيزي نگفت و از آن اطاعت كرد.

کرامات شهیدان؛(97) در اولین عملیات شهید می شوم

يک ماه از مفقود شدن ابراهيم مي گذشت. بچه هايي كه با ابراهيم رفيق بودند، هيچكدام حال و روز خوبي نداشتند. هر جا جمع مي شديم، از ابراهيم ميگفتيم واشك مي ريختيم...

کرامات شهیدان؛(96)ما تو را دوست داريم

خيلي از بچه ها داستان ها و حماسه آفريني هاي او را در عمليات ها تعريف ميكردند كه همه آن ها با توسل به حضرت صديقه طاهره(س) انجام شده بود...

کرامات شهیدان؛(95)زمان شهادتت نزدیک است

شهيد اصغر وصالي چریك ماهر و زبده ای بود. برادر او اسماعيل كه 40 روز زودتر از او شهيد شده بود، شبي به خواب اصغر آمد و او را از شهادتش مطلع كرد...

کرامات شهیدان؛(94)شما می توانی فرمانده تیپ بشوی

يک روز در منطقه جلسه داشتيم. چند نفر از فرماندهان رده بالا هم آمده بودند. بعد از مقدماتي یکی از آنها به عبدالحسين گفت: حاجي، برايت خواب هايي ديده ايم

این ماه را فرمانده به من داده است

شب قبل از اينكه خبر شهادت محمد را براي من بياورند خواب ديدم زنگ خانه به صدا درآمد. وقتي در خانه را باز كردم ...

مرا از غربت در می آورد

پس از شهادت فرزندم محمد ابراهيمی، از دوستانش كسي به خانواده ما سركشي نميكرد. تا مدت ها از اين جهت خيلي ناراحت بودم تا اينكه یک شب محمد به خوابم آمد...

چرا به عروسی شما نیاییم؟

وقتي همسرم سردار شهيد مصطفي رداني پور خواست مراسم عروسي بگيرد كه دو هفته پس از آن به شهادت رسيد...

اسمت را تغییر می دهند!

فرهاد حيدرزاده دوست صميمي شهيد جواد شكوريان بود. فرهاد از اسم خودش كه از اسامي اهل بيت(ع) نبود، اصلاً خوشش نمي آمد...

کرامات شهیدان؛(93) همسرم خواب شهادت دیده بود

بعد از انقلاب هم خريدهاي كلان هواپيماهاي «آواكس » و«f16» و سيستم پيچيده پدافندي را به صورت تعليق درآوردند و آنها را به ما ندادند.

توسل به امام رضا كار خودش را كرد

چند روزي مي شد كه در عملیات جستجوی پیکر مطهر شهدا توفیقی پيدا نكرده بوديم. هر روز صبح زيارت عاشورا مي خوانديم و كار را شروع ميكرديم. گره و مشكل كار را در خود مي جستيم.

کرامات شهیدان؛(91)به ما خواهی پیوست

محمد علي در حالي كه آرامشي وصف ناشدني داشت با تبسم گفت: همه بچه هايي كه در اينجا هستند دوست دارند یك بار ديگر در عمليات آينده شما شركت داشته باشند...

پنج شنبه برایم گریه می کنید

سومين بار كه مجروح شد با اينكه چشمش به شدت آسيب ديد، اما براي شهادت لحظه شماري ميكرد. چرا كه ميدانست بالاتر از شهادت در محضر خداوند متعال نیکي وجود ندارد...

کرامات شهیدان؛(89) قرض مرا خودتان ادا نمایید

طلبه شهید حبیب الله عصاره (علم الهدی) قبل از شهادت به دوستان رزمنده اش سفارش كرد كه اگر شهيد شد

کرامات شهیدان؛(86)با دست مسير را به من نشان داد

قرار بود شهيد محسن وزوايي فرمانده گردان حبيب بن مظاهر تيپ 27 وارد عمل شود. پس از عمليات با ايشان در پادگان دوكوهه مصاحبه اي داشتم. براي ايشان در اين عمليات در هدايت گردان مشكلي پيش آمده بود...
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه