نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - تنها خاطره
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 34 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «گیج و منگ گفتم : چیه احد جان ؟ حتماً بازم خبر ماندن مان در خط را آوردی ! برادر اسکندری خنده دلربایی کرده و گفت : خیر عباس جان ! این بار خبر تحویل خط را آوردم، بلند شو و زودتر آماده شو که گردان های جایگزین در راه هستند، با شنیدن خبر آن چنان خوشحال شدم که انگار واقعاً از قفس آزاد شده و یک بار سنگین از دوشم برداشته شد.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۸

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 33 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: «مات و مبهوت میدان نبرد بودم و داشتم به حوادث چند روز گذشته فکر می‌کردم که یکدفعه متوجه رزمنده مجروحی در وسط میدان شدم که با بلندکردن دست، استمداد کمک می‌کرد. از آن فاصله دور، تشخیص دادن دوست و دشمن بودنش اصلا امکانپذیر نبود.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۷

"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 32 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « خدای قادر و توانا، آن چنان خوف عظیمی به قلوب شیطانی و بی ایمان کافران انداخته بود که دشمن بزدل و زبون با آن همه نیرو و تجهیزات و تسلیحات جدید و فوق مدرن چنان از دهها رزمنده خسته و بی رمق می ترسید و اصلاً جرات نزدیک شدن به خط را نداشت.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 31 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «در یکی از این جابجایی ها یکدفعه متوجه یک نفری شدم که چند صد متر پایین تر داخل سنگری نشسته و به طرز عجیب و مشکوکی تماشایم می کرد، به قدری گرد و خاک و خاکستر و دود باروت فضای کانال را فرا گرفته بود که چند متری هم با زور دیده می شد و برای همین هم اصلا قادر به شناسایی فرد مذکور نبودم، اما رفتارش خیلی عجیب بود.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶

نوید شاهد - دوست شهید "محمدمهدی نجد" می‌گوید: «پدرش می‌خواست برای او یک خانه بسازد. او به پدرش می‌گفت: من خانه نمی‌خوام. شما به جای ساختن خانه برای من روی این جوی آب که محل رفت و آمد مردم است یک پل درست کن؛ تا مردم راحت تر رفت و آمد کنند. این کار ثوابش از صد تا خانه درست کردن بیشتره.» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، مروری بر خاطرات این شهید والامقام داشته است که تقدیم حضور علاقمندان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۱۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵

قسمت نخست خاطرات شهید «ابوالفضل هاشمی»
هم‌رزم شهید «ابوالفضل هاشمی» نقل می‌کند: «ابوالفضل از روی کنجکاوی به سنگر اجتماعی بعثی‌ها نزدیک و هر چه با اشاره خواستم که برگردد اعتنا نکرد. چند لحظه با سکوت کامل زمین‌گیر شدیم. یکی دو ساعت از نیمه شب گذشته بود. نگهبان هم چند متر آن طرف‌تر مشغول نگهبانی بود. هر لحظه خوف این را داشتیم که نکند با رفتن به داخل سنگر لو برویم. چند لحظه بعد آمد و اشاره کرد حرکت کنیم...»
کد خبر: ۴۸۱۳۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵

شهید "نوری احمد نژاد" در خاطراتش بیان می کند: وقتی در بیمارستان به هوش آمدم و به غذای بیمارستان اعتراض کردم، دکتر معالجم لبخندی زد و گفت: این غذایی که شما می خورید مخصوص کسانی است که از دنیای دیگر آمده اند، از صحبت های دکتر بیشتر رنجیدم و خواستم اعتراض کنم که برادرم با اشاره مرا به سکوت و آرامش دعوت کرد.
کد خبر: ۴۸۱۳۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴

ویژه نامه فرمانده شهید "ناصر اشتری" جهت مشاهده و مطالعه علاقه‌مندان منتشر می شود.
کد خبر: ۴۸۱۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴

در خاطره ای از زبان شهید "مهدی زارع" روایت شده است: «بعد از مدتها یاد من افتادی. دستمال نم دار را روی قاب عکسم کشیدی و گفتی: حالا ضامن کارمند از کجا پیدا کنم؟...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۱۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۲

نوید شاهد - خواهر شهید "ابوالفضل سالمکار" در مصاحبه‌ای به بیان خاطره‌ای از امضای نامه شهادت برادرش توسط مادر شهید پرداخته که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۱۰۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۹

شهید "بهزاد پسندی پور" از شهدای سرباز استان هرمزگان است که يكم خرداد 1343 در روستای ازميچ تابعه شهرستان بافت دیده به جهان گشود. به مناسبت سالگرد تولد این شهید بزرگوار خاطره ای به نقل از پدر ایشان با عنوان «یادگاری برای پدر» تقدیم حضورتان می گردد.
کد خبر: ۴۸۰۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 30خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «گرد و خاک فراوان موجب ایجاد هاله ای تیره و تار در داخل سنگرها شده و همین امر هم خوشبختانه موجب عدم ديد کافی تانکها و نیروهای عراقی شده بود، بهترین زمان برای شکار تانک‌های پیشرو بود، همه رزمندگان یکدفعه با فريادهای بلند الله اکبر و ياحسين (ع ) بپاخاسته و از لبه خاکریز شروع به تيراندازی و شلیک موشک سمت تانکها کردیم.»
کد خبر: ۴۸۰۸۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵

شهید "مصطفی جوادی" در مناجات خود با خداوند می نویسد:خدایا، به جبهه آمده‌ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من، تو باشی.
کد خبر: ۴۸۰۸۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷

نوید شاهد زنجان - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 29خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «همرزم اصفهانی آب کمپوت را تا آخرين قطره سر کشيد و با صمیمیت خاصی روبوسی کرد و با خداحافظی راهی سمت پل بتونی شد و طولی هم نکشید که صدای سوت خمپاره‌ای آمد و زمین و زمان تیره و تار شد و بارانی از ترکش و گوشت و خون، داخل سنگر ریخت و بوی گوشت سوخته فضای کانال را برداشت.»
کد خبر: ۴۸۰۸۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 28خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « زمانی که تانک دشمن را رزمندگان به موقع زدند شالوده قشون از هم پاشیده و تانکها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی گروه گروه شروع به فرار از ميدان نبرد کردند و باردیگر عنایات رب کریم به امداد سالکان کوی پیرجماران آمد و با اتفاقی بسیار کوچک لشگری با آن هیبت و عظمت را مجبور به عقب نشینی کرد.»
کد خبر: ۴۸۰۸۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۲

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 27خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «گلوله مستقيم عراقی‌ها هيچگونه آسيبی به فرمانده دلاور گردان نرسانده و سردار وزیری متعجب و لبخند زنان آرپی جی را بهم داده و خم شد و کلاهش را از روی زمين برداشته و با تعجب و شگفتی مشغول تماشای دو سوراخ این طرف و آنطرف کلاه شد، واقعاً شبیه به یک مجعزه بود.»
کد خبر: ۴۸۰۸۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۱

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 26خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: «چند قدمی با پُل فاصله داشتم که یکدفعه ديدم سردار رسول وزيری فرمانده دلاور گردان و تعدادی از رزمندگان ضمن تيراندازی به سمت حوضچه‌ها، در حال نزدیک شدن به انتهای کانال هستند، به قدری خوشحال شدم که انگار دنیا را به من دادند، نفسی راحت کشیده و شاد و خندان به استقبال شان رفتم.»
کد خبر: ۴۸۰۸۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۰

"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 24خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «چند دقیقه‌ای گذشت و نه خبری از سردار زلفخانی شد و نه از نیروی‌های کمکی، چند موشکی که با خود داشتم برای دور نگاه داشتن کماندوها شلیک کرده و دیگر موشکی برایم باقی نماند، نگران شده و برای اطلاع یافتن از اوضاع و آوردن موشک به این طرف پل آمدم که خبر شهادت سردار زلفخانی را از بچه‌ها شنیدم.»
کد خبر: ۴۸۰۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۸

"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 23خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «با رسیدن قشون دشمن به تیررس، فرمان آتش صادر و دوباره نبرد غیرت و فولاد آغاز شد و رزمندگان دلاور از هر سمت و سوی خاکریز شروع به تیراندازی و شلیک موشک کردند.»
کد خبر: ۴۸۰۸۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷

آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادر شهید "عبدالحمید آذرمهر" و خاطرات این مادر بزرگوار از دوران زندگی و عشق و علاقه فرزندش به عبادت و نماز شب است که در نوید شاهد هرمزگان مشاهده می‌کنید. این شهید سرافراز نهم دي 1343، در شهرستان آبادان چشم به جهان گشود. به عنوان سرباز ژاندارمري در جبهه حضور يافت و ششم مرداد 1366 در مولاني مريوان هنگام درگيري با گروه‌هاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به پهلو به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۸۰۶۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۲