عل برادر شهید مظاهر علیمحمدی از برادر خود چنین خاطرهگویی میکند: او در زمانی پا به دنیای هستی گذاشت که پدرش در آن دوران، با زحمات فراوان لقمه نانی حلال ( به وسیله کار وفعالیت های شبانه روزی درآسیاب های سنتی آن زمان) به دست آورده و زندگی ساده ای را با تنها همسر خود سپری می کرد .
کد خبر: ۴۴۹۵۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۱
خاطراتی از شهید رضا کاتبی
هنگامی که رضا به مرخصی آمده بود شب موقع خواب رسید و روی زمین خوابید. من به او گفتم مادرجان رضا چرا روی زمین خوابیدی، گفت: مادر دوستان من در جبهه روی خاک و سنگ می خوابند اگر من در اینجا روی تشک با راحتی بخوابم در پیش آنها شرمنده میشوم پس بهتر است این جا هم روی زمین بخوابم تا وقتی که به جبهه رفتم وجدانم ناراحت نباشد و آنجا هم بتوانم به راحتی بخوابم.
کد خبر: ۴۴۹۱۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۷
مادر شهید جمشید بیگدلی از فرزند برومند خود چنین روایت میکند: بهش گفتم جمشید دوست دارم عید امسال تو هم کنارم باشی.می گفت مامان مطمئن باش من تا سه روز قبل از عید کنارتم. بعد از کلی حرف زدن انقدر بالای سرش بودم تا خوابش برد.
کد خبر: ۴۴۹۱۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۸
مادر شهید محرمعلی صالحی از فرزند برومند خود چنین میگوید: برای رفتن به جبهه از ترس اینکه من اجازه ندهم دو نفر از دوستانش را به عنوان سپاهی به خانه فرستاده بود و به آنها گفته بود یک جوری از مادرم اثر انگشت بگیرید او سواد ندارد. نمی فهمد رضایت نامه است.
کد خبر: ۴۴۹۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۵
یادها و خاطره ها
شهید سلیمانی با شجاعت و شهامتی که داشت به نیروهای گردان روحیه می داد و می گفت: در مقابل این همه امکانات و تجهیزات دشمن، ما خدا را داریم...
کد خبر: ۴۴۸۸۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴
خاطرات;
شهید مهدی توکل دریایی در تاریخ 1335/1/1 در گناوه متولد شد.شهید باشروع جنگ عازم جبهه جنگ شد و سرانجام در تاریخ 1364/11/28 دربمباران هوایی خلیج فارس به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۴۸۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴
خاطراتی از شهید محسن احمدزاده
رفتم بیرون که نان بگیرم. نانوایی بسته بود. جلوی خانه به محسن برخوردم. با موتور از راه رسیدم.
گفتم:مادرجان! نانوایی بسته است، می ری یک جای دیگه چند تا نون بگیری؟. گفت: آره، چرا نمی رم؟. در را باز کردم و موتور را داخل حیاط گذاشت.گفتم: مگه نمی خوای بری نون بگیری؟.
گفت: چرا می رم اما پیاده».گفتم: چرا با موتور نمیری؟.گفت: «موتور بیت الماله».کیسه را از من گرفت و رفت.
کد خبر: ۴۴۸۷۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۴
خاطراتی از شهید محمد حسن پریمی
من يك بسيجيام، رهبرم را دوست دارم اسلام را دوست دارم،ميدوني اگر من و امثال من نرن هزاران پيرزن و پيرمرد ديگر از بين ميروند و در حالي كه اشك صورت سفيدش را نمناك ميكرد. خود را در آغوش برادر انداخت و گفت: مانعم نشو داداش من خوانده شدم و به آسمان نگاه كرد و گفت: به كرانه آبي خدا خوانده شدم.
کد خبر: ۴۴۸۶۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸
خاطره هایی از شهید حسین عسکری
یاران همه سوی مرگ رفتند بشتاب که تاز ره نمانی
ای خون حماسه در رگ دین برخیز نماز خون بخوانیم
کد خبر: ۴۴۸۴۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۶
خاطره از زبان خواهر شهید سعید عزیز نیک:
مادر شهید "سعید عزیزی نیک" در راز و نیاز خود میگوید: خدایا سعید امانتی بود که به من سپرده بودی گوهر گرانبهایی بود که در دامنم گذاشتی
کد خبر: ۴۴۸۳۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۵
سرپرست حوزه هنری آذربایجان شرقی خبر داد؛
«سید محمدحسین بلاغی» گفت: مراسم شب خاطره ویژه گرامیداشت سردار شهید «حسن باقری» روز دوشنبه 8 بهمن ماه در تبریز برگزار خواهد شد.
کد خبر: ۴۴۷۶۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۷
خاکریز خاطرات
بصورت مادرزادفلج بود،چندين بار براي معالجه او را به شيراز برديم و عمل شد،اما تغييري حاصل نشد. با اينکه پزشکان چندان اميدوار نبودند اما به خواست خدا و دعاهاي مادرش توانست روي پاهاي خودش بايستد. بقدري توانا شد که به خوبي فوتبال بازي مي کرد. به جايي رسيد که همان پاهاي فلج و ناتوان که روزي مادرش را نسبت به آينده او بدگمان کرده بود او را از نردبان به عروج رساند. خدا پاهاي زميني يعقوب را آسماني کرد...
کد خبر: ۴۴۶۸۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۶
برای اینکه مطمئن شوم عاقلانه تصمیم می گیره، گفتم: چون دفتر آماده به خدمت سربازی نگرفتی، این جبهه رفتنات جزء سربازیت حساب نمی شه.موسی لبخندی زد و گفت : مطمئن باشید جایی حساب می شه که از سربازی خیلی بالاتره.
کد خبر: ۴۴۶۷۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۳
خاطراتی از شهید احمد امی
پیروزی، این کلمه ای است که مردم بعد از سالها استعمار و خفقان به آستانه آن رسیدند.
بعد از 2روز مبارزه سخت بین گارد جاویدان و سربازان نیروی هوایی که مردم به آنها کمک می کردند بسیاری از سربازان و مقامات ارتش به مردم پیوستند و چند پادگان و پاسگاه پلیس به دست مردم افتاد .
کد خبر: ۴۴۶۱۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
خاطره شهید محمد رضا حسینیان مقدم
شهید محمد رضا حسینیان مقدم، بيستم مرداد 1346، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش رضا، کارگر کارخانه حریر مخمل بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. بيست و يكم دي 1365، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای دارالسلام کاشان واقع است.
کد خبر: ۴۴۶۰۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۴
پژوهشگر و نویسنده حوزه ی علمیه قم در خاطره ای از شهید محسن حججی تعریف می کند: او معتقد بود باید در حسینیه امام حسین (ع) کارهای سخت انجام دهد و برای امام حسین (ع) باید فقط سر داد.
کد خبر: ۴۴۵۶۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۹
شهید حمید شریف الحسینی
شهید حمید شریف الحسینی 12 بهمن ماه 1342 در کاشان ، به دنیا آمد .پدرش کارمند کارخانه حریرو مخمل کاشان و مادرش خانه دار بود....س از ساعت ها مقاومت در برابر آتش سنگین دشمن در ظهر روز پنج شنبه دوم آبان ماه 1362 ،حمید به آرزوی دیرینه اش که لقای یار بود رسید و در گلزار شهدای دارالسلام کاشان آرام گرفت.
کد خبر: ۴۴۲۲۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۱
شهید اکبر میرزایی کاشانی
شهید اکبر میرزایی کاشانی ، هشتم بهمن ماه 1321 در کاشان به دنیا آمد . پدرش کشاورز و مادرش خانه دار بود.اکبر که هم در جهاد و هم در جبهه به دائی اکبر معروف شده بود دوباره به جبهه رفت و در عملیات محرم شرکت کرد.تا اینکه در14 آبان ماه 1361 در موسیان به شهادت رسید. در گلزار شهدای دارالسلام کاشان به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۴۴۲۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۱
خاطره ای از شهید جعفر چناری از زبان همرزم شهید
سر و پدر در یک لحظه انگار همدیگر را نمی شناختند. اما در یک لحظه همدیگر را در آغوش می گرفتند.
انگار، چند لحظه دیگر، با هم نیستند.پدر، انگار از صحنه نبرد کربلا برگشته بود و تجربه آنجا را در سینه داشت...
کد خبر: ۴۴۱۱۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۲
برشی از کتاب خواندنی به مساحت آسمان
خاطره اى از اصابت تركش به چشمان شهيد حميد اسماعيلى به نقل از غلام على حاجيان(دوست شهيد) كه برگرفته شده از كتاب به مساحت آسمان مى باشد و توسط نويد شاهد مازندران منتشر شد.
کد خبر: ۴۴۱۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۱