پول نداریم ولی از جوانی مان مایه می گذاریم
همیاری درساختن مدرسه روستا
تصمیم گرفته شد که در روستا و با هزینه مردم روستا مدرسه ای ساخته شود. هرکس به اندازه توانایی مالیاش می بایست کمک می کرد و پول می داد. ما وضعیت مالی خوبی نداشتیم و نمیتوانستیم پول بدهیم. به همین خاطر در میان مردم خیلی خجالت کشیدیم. برادرم عبدالله ناراحتی ما را دید گفت چرا ناراحت هستید؟ من فکری به خاطرم رسیده است. پول نداریم بدهیم ولی هر روز یکی از ما می رویم و به عنوان کارگر کار میکنیم. ما جوان هستیم کمک زیادی می توانیم بکنیم. دست آخر می بینید که کمکهای ما از سایرین بیشتر بوده است. با این پیشنهاد، ناراحتی ما رفع شد و شروع به کار کردیم. هر وقت نوبت دیگر برادرانمان می شد، عبدالله به درخواست خودش به جای آنها می رفت. کاری کرد که وقتی مدرسه درست شد، کمک خانواده ما از همه بیشتر بود.
(از خاطرات صالح صالح پناه- برادر شهید)