انفجار مین محی الدین 10 ساله را شهید کرد
آن روز پسرم محی الدین با دو نفر از دوستانش که هم روستایی خودمان بودند، بیرون رفتند تا به باغ سری بزنند. در آن فاصله و در مسیر، به اطراف پایگاه متروکه ای که زمانی رزمندگان خودمان آنجا مستقر بودند سری میزنند. آنجا با مین برخورد می کنند. صدای انفجار آنقدر قوی بود که همه ما شنیدیم. چند مرد از روستا به طرف محل انفجار دویدند و زود برگشتند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند مین منفجر شده و سه نفراز بچه های روستا را مجروح کرده. پسرت محی الدین هم سطحی مجروح شده است. مردم ماشین آماده کردند. دوتا از بچه ها را سوار کرده و به طرف شهر می بردند. با گریه و زاری گفتم: شما را بخدا بگذارید همراه پسرم بیایم. اما گفتند. برای شما جا نیست!
خلاصه آرام آرام مرا به طرف مسجد هدایت کردند. دیدم مردم جمع شده و گریه و زاری می کنند. پسر دلبندم محی الدین به شهادت رسیده بود و با بدنی قطعه قطعه و خون آلود به سوی معبود شتافته بود.
(از خاطرات طوبی مجنونی- مادر شهید)