قاموس عشق /نگاهی کوتاه بر زندگینامه معلم شهید سید بهاء الدین حسینی
شهيد سيد بهاءالدين حسيني
اولين روز از بهار سال 1315 بود كه او در روستاي «لون سادات» از توابع شهرستان
كامياران و در خانوادهاي از سلسلة جليله سيادت به دنيا آمد و به يمن همين نسبت
شريف، نامش را بهاءالدين نهادند. او از همان آغاز كودكي، شاهد سختيها و نداريهاي
همولايتيهايش بود و خود نيز، در محيطي سرشار از مشقت و محروميت رشد كرد و پخته
شد. سيد وقتي اهالي ستمديدة روستا را، زير تازيانههاي عمال طاغوت و اربابان از
خدا بيخبر ميديد، آرزو ميكرد هرچه زودتر تحصيلش را تمام كند و در كسوت معلمي،
فرزندان آبادي را، از ظلمي كه بر سر پدرانشان ميرود آگاه سازد و آنان را به
تكليفشان در برابر عملة ظلم آشنا كند. آرزوي سيد، با تلاشي كه از خود نشان ميداد،
برآورده شد و سرانجام با اخذ ديپلم، شغل آموزگاري را اختيار كرد و تعليم و تربيت
نونهالان روستايش را در پيش گرفت.
او فراتر از وظايف يك معلم، سالها در خدمت
روستاييان بود و در بلا و بيماري و بيكسي، گره از كارشان باز ميكرد. سال 1357،
همزمان با پيروزي انقــلاب اسلامي همراه خانواده بــه كامياران نقـل مكان نمود و
در مدرسه «شهيد تعريف» اين شهر مشغول
تدريس شد. در اوج غائلة سالهاي 58 و 59 كردستان كه ضدانقلاب با فتنهانگيزي و جنگ
مسلحانه، نقطه به نقطة منطقه را، براي مردم مظلوم و مخصوصاً نيروهاي دولتي ناامن
كرده بود، و آنان را براي قطع همكاري با نظام نوپاي اسلامي، تهديد به مرگ ميكرد،
سيد بهاءالدين هرگز كلاس درسش را تعطيل نكرد و در جوي خطرناك و ملتهب از ترور و
وحشت، حضور سبز و باثمرش را، در ميان دانشآموزان محروم ادامه داد.
تا اينكه در روز بيست و پنجم ارديبهشت ماه سال 1360، زماني كه به همراه يكي از فرزندانش، براي عيادت از پدرش به روستاي زادگاه خود ميرفت، بر اثر برخورد با مين نيروهاي ضدانقلاب، هر دو به شهادت ميرسند. از اين شهيد عرصة تعليم و تربيت، پنج فرزند به يادگار مانده است.