نگرشي اجمالي به زندگي و خاطراتي از فرهنگي شهيد احمد عباسي
شهيد احمد عباسي
احمد فرزند صالح در بيست و دوم بهمن ماه سال 1328، در روستاي «شوي» از توابع شهرستان بانه به دنيا آمد. خانوادهاي مذهبي و زحمتكش و در عين حال مستضعف داشت. احمد عليرغم تنگدستي خانواده، در شش سالگي وارد محيط مدرسه شد و توانست تحصيلاتش را تا پنجم ابتدايي ادامه دهد. فضاي ديني خانه و دقتي كه اوليايش در تربيت او داشتند، وي را با قرآن و ادعيه و احاديث ديني آشنا كرد و همين آشنايي، شخصيت او را، براي پذيرش مسئوليتهاي آينده آماده ساخت. شهيد عباسي در كوران حوادث انقلاب و قيام ملت مسلمان عليه رژيم ستمشاهي، به خيل انقلابيون پيوست و در اين راه، تلاش شايستهاي از خود نشان داد. اين موضوع بعدها منجر به آزار و اذيت وي، توسط گروهكهاي ضدانقلاب گرديد. او در دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي و مقابله با توطئههاي مزدوران استكبار جهاني در كردستان، همواره پيش قدم بود و از هيچ تلاشي در راه اعتلاء نظام اسلامي فروگذار نميكرد. وي در سال 1360 به صورت روزمزد و به عنوان خدمتگزار، در آموزش و پرورش استخدام شد و با حسن رفتار و خدمات صادقانهاي كه از خود نشان داد، در سال 1362 به استخدام رسمي اين نهاد آموزشي درآمد. شهيد عباسي در طول خدمات خود، در دبيرستانهاي سلمان فارسي، شهيدان شبلي، شهيد باهنر، شهيد نمكي و شهيد صدوقي شهر بانه، انجام وظيفه نمود و خدماتش همواره، مورد رضايت مسئولين و اولياء مدارس بود. سرانجام در روز پانزدهم خرداد ماه سال 1363، كه براي بزرگداشت قيام خونين قم و طلاب شهيد مدرسة فيضيه در سال 42، همراه مردم بانه در تظاهرات آن روز شركت كرده بود، بر اثر بمباران هوايي رژيم بعث عراق، در پارك شهر بانه به شهادت رسيد.
حمايت مردمي
شهيد احمد عباسي، بنابه روحية ديني و اعتقاداتي كه داشت، در تمام مراسمي كه به مناسبتهاي مختلف انقلاب برگزار ميشد، شركت ميكرد و هرگز از تهديد يا آزار و اذيت گروهكهاي ضدانقلاب نميترسيد. او حتي قبل از انقلاب نيز، به انحاء مختلف، تنفرش را عليه رژيم پهلوي و سياستها و رفتارهاي ضد ديني آن و عمّالش ابراز ميكرد. پايبندي و علاقة مردم كردستان به نظام اسلامي، موجب خشم گروهكهاي ضدانقلاب ميشد و عوامل مسلح و مزدور بيگانه مردم علاقمند به نظام اسلامي را، به شكلهاي مختلف مورد آزار قرار ميدادند. ليكن شهيد عباسي، با ارادهاي راسخ، بر پيماني كه با انقلاب اسلامي و ارزشهاي آن داشت، ميايستاد و ذرهاي ترديد يا ترس به خود راه نميداد. وي اوايل انقلاب، از طرف اهالي روستاي «شوي» به عنوان شوراي اسلامي انتخاب شد و در انجام وظايف خود، تلاشهاي فراواني از خود نشان داد. در سال 1358 كه همهپرسي جمهوري اسلامي برگزار شده بود، شهيد عباسي به همراه دو تن از دوستانش به بانه رفته بودند تا در آنجا رأيشان را به صندوق بريزند. آنها براي اينكه سر وقت به محل رأيگيري برسند، روز يازدهم فروردين با پاي پياده عازم بانه ميشوند و شبش را همانجا ميمانند. روز بعد در همهپرسي شركت ميكنند و هنگام بازگشت، توسط چند نفر از عوامل وابسته به گروهكهاي ضدانقلاب دستگير ميشوند و مورد ضرب و شتم قرار ميگيرند. بعد دست و پاي آنها را ميبندند و پيش خودشان نگه ميدارند. موقع نماز عشا، شهيد عباسي و دوستانش را به مسجد روستا ميبرند و جلوي چشم نمازگزاران اعلام ميكنند كه؛ اين سه نفر خائن به خلق كرد و كردستان هستند و رفتهاند به جمهوري اسلامي رأي دادهاند. اينها بايد همين امروز و در ملأ عام، به سزاي اعمالشان برسند. مردم روستا كه شهيد عباسي را ميشناختند و به او ايمان داشتند، وقتي قساوت گروهكها را ديدند و حرفهاي غيرمنطقي آنها را شنيدند، با هم متحد شدند و يكصدا به عوامل ضدانقلاب گفتند: اينها به وظيفة ديني و قانوني خودشان عمل كردهاند و هيچ گناهي هم مرتكب نشدهاند. ضمناً همة ما هم حكومت اسلامي را ميخواهيم و از دوران ارباب رعيتي بيزاريم. آن روز وحدت اهالي روستا در برابر ضدانقلاب و استقامتي كه از خودشان نشان دادند، باعث شد كه گروهكها همان شب، شهيد عباسي و دوستانش را آزاد كنند.[1]