فرشته نجات/ خاطراتی از شهید یوسف امیری حسینی
شهید یوسف امیری حسینی
فرزند:
محمد
ولادت:
۹ ̷ ۶ ̷ ۱۳۳۸
محل
ولادت: روستای حسینی
دهگلان
شغل:
کارمند اداره راه و ترابری
تاریخ شهادت:
۱۴ ̷ ۱۱ ̷ ۱۳۶۱
محل شهادت: روستای کوله
ساره کامیاران
نحوۀ شهادت:
ریزش بهمن و خفگی
محل دفن: بهشت محمدی سنندج
یوسف فرزند محمد و خدیجه در روستای حسینی دهگلان
دیده به جهان گشود. تا پایان دورۀ ابتدایی درس خواند وسپس به دلیل
محرومیت از امکانات آموزشی و
تحصیلی ترک تحصیل نمود و به کار پرداخت.
پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و حضور احزاب و گروهکهای ضدانقلاب در کردستان و مشاهدۀ ظلم و ستم و
جنایات آن ها در حق مردم مسلمان کردستان، به بسیج سپاه پاسداران پیوست و به عنوان نیروی واحد مهندسی، رزمی و استخدام در اداره راه و ترابری عازم جبهه های نبرد
حق علیه باطل گردید.
وی پس از مجاهدت های بسیار، سرانجام در ارتفاعات روستای کوله ساره کامیاران بر اثر ریزش بهمن و خفگی، به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد. از این شهید گرانقدر چهار فرزند به یادگار باقیست.
فرشتۀ نجات
خاطره ام مربوط به روزی است که پسرمان به دنیا آمد. من حالم اصلا خوب نبود. اما از این که همسرم یوسف در کنارم بود، احساس آرامش می کردم و درد شدید برایم قابل تحمل بود. کار یوسف شب و روز وساعت مشخصی نداشت. هروقت دنبالش می آمدند، می بایست می رفت. آن روز باران شدیدی می بارید. چند روز قبل هم باران باریده بود و قطع نمی شد. سیل راه افتاده بود. به دلیل سیل، دنبال همسرم آمده بودند تا با بولدوزر راهی برای عبور آب پیدا کند. به من گفت : نگران نباش زود برمی گردم. اگر نروم زندگی و حتی جان مردم، مخصوصا روستاها به خطر می افتد. یوسف رفت. آن روز مادر و فرزندی خردسال در میان سیل گرفتار می شوند. یوسف با استفاده از یک چوب بلند به نجات آن ها اقدام می نماید. خودش تعریف می کرد ومی گفت : مادر درمیان سیلاب فقط فریاد می زد که شما فرزندم را نجات بدهید من خودم می آیم. و بالاخره نجات پیدا می کنند. وقتی یوسف نزد من برگشت، پسرمان به دنیا آمده بود. خودش می گفت : دعاهای آن مادر گرفتار شده، باعث شد که تو به سلامت فرزندمان را به دنیا بیاوری.
از خاطرات خانم فریده خالدیان ، همسر شهید