پیرمرد ناراضی وعصبی/ خاطراتی از شهید صدیق اسدی
شهید صدیق اسدی
فرزند:
شکرالله
ولادت:
۱ ̷ ۲ ̷ ۱۳۳۵
محل ولادت:
روستای کنگره کامیاران
شغل:
درجه دارنیروی انتظامی (ژاندارمری سابق)
تاریخ شهادت:
۱۲ ̷ ۱۱ ̷ ۱۳۷۴
محل شهادت: منطقه
عملیاتی قصر شیرین
نحوۀ شهادت:
اصابت ترکش مین
محل دفن: باغ فردوس کرمانشاه
صدیق اسدی فرزند شکرالله و شوکت در روستای کنگره کامیاران دیده به جهان گشود. پدر ومادرش از طریق درآمد اندک کشاورزی در آن دوره زندگی خود را اداره می کردند. صدیق تا کلاس ششم ابتدایی درس خواند و از آن پس به دلیل نبود امکانات و عدم بضاعت مالی، ترک تحصیل نمود و به کار در مزرعه پرداخت.
پس از مدتی به عنوان درجه دار به استخدام نیروی ژاندارمری وقت درآمد. وی تشکیل زندگی مشترک داد که حاصل آن فرزند( 3پسر و 3دختر) است. در طول سال های دفاع مقدس در جبهه ها و مناطق عملیاتی حضور فعال داشت و از مرزهای میهن اسلامی دفاع نمود. سرانجام در منطقه عملیاتی قصر شیرین و درحال میله گذاری مرزی، به علت انفجار مین به جای مانده از سال های دفاع مقدس و اصابت ترکش آن به شهادت رسید.
پیرمرد ناراضی وعصبی
دلمان برای دیدن خودش وخانواده اش تنگ شده بود. رفتم دنبالشان تا آن ها را بیاورم و چند روزی درکنار ما بمانند. پسرم داخل مینی بوس و در کنارم بود. بغل دستمان هم پیرمردی هفتاد، هشتاد ساله نشسته بود. کوچکترین اتفاق ساده ای که می افتاد صدای اعتراض پیرمرد بلند می شد. و بالاخره به نحوی جریان را به نظام و جنگ و...ربط می داد. خیلی دل پری داشت و عصبی هم بود. می گفت : بخاطر این جنگ، مملکت کلی بدهکار شده. بیچاره شده ایم کار نیست. پسرم با لبخند و به آرامی با پیرمرد سلام و احوال پرسی کرد و با همان لبخند به پیرمرد گفت : پدر جان شما حق دارید. اما حقیقت این است که صدام جنگ را به ما تحمیل کرد. ما که جنگ را شروع نکردیم. فقط دفاع کرده ایم واین دفاع کردن کلی خرج برداشته است. تحریم هم بوده ایم. دوما نظام جمهوری اسلامی مانند نهالی بود که دشمن مجال سازندگی و ساختن کشور را از نظام گرفت و همه اش درگیر جنگ با دشمنان داخلی و خارجی بوده است. رفتار و شیوۀ حرف زدن توأم و با احترام صدیق، پیرمرد را آرام کرد و با پسرم صمیمی شد. انگار صدیق روی آتش آب ریخته بود.
از خاطرات آقای شکرالله اسدی، پدر شهید