نيم نگاهي به زندگي شهید محمدقربان کمانگر
شهید محمدقربان کمانگر
قاسم آباد قروه پر از شکوفه های بهار شده و عطر بهار همه جا را پر کرده است. صدای گنجشک ها و ... همه این ها برای خانواده کمانگر خوشایند و زیباتر است، 3 فروردین سال 41 صفرعلی و خانم قدمخیر شادمان و مسرور .
خداوند بهار دیگری به زندگیشان داده و محمد قربان به دنیا آمده و همه را مشعوف و شاکر پروردگار کرده ... کودک ما تا جایی درس می خواند که بتواند سواد خواندن و نوشتن داشته باشد و بیش از این نمی تواند ... زمانه فقر فرهنگی و علمی است و فقط در دوره طاغوت عده ای می توانند به تحصیلات بالاتر بروند.
محمدقربان با دخترعمویش ازدواج می کند و یادگاران او یک دختر و یک پسر م باشند.
محمدقربان برای دفاع از میهن نمی تواند بنشیند و هر روز شاهد آوردن شهیدی باشد و خود را از این سفره بی نصیب کند .
پس ساک می بندد و به میدان رزم پای می نهد .... این رزم و جنگ جراحات زیادی به او وارد می کند و همین می شود که از شدت جراحات تا مدت 4 روز درد می کشد و خاطرات شهدا جلوی چشمش رژه می روند.
شوق پرواز بالاخره او را به سمت خود می برد و در 18 مهر 77 در 36 سالگی به رفقای جانش می پیوندد و شهید می شود.
