تو باید قوی باشی و شهادت من را تحمل کنی
ضرورت دفاع ازدین
رابطه ای که من با پدرم داشتم ، رابطه ی دوتا دوست با هم بود، خیلی به هم علاقه داشتیم و این علاقه وابستگی شدیدی بین ما ایجاد کرده بود ، مادرم با این رابطه ی صمیمی خیلی موافق نبود و می گفت:اگر اتفاقی برای یکی از شما دو نفر بیفتد،تحمل آن برای نفر دیگربسیار سخت وطاقت فرسا خواهد بود.
پدرم با این نظرموافق
نبود و محبت هایش را همیشه بیش از پیش نثار من می کرد، اما از روزی که سلاح برگرفت
و به جمع پیشمرگان مسلمان کرد پیوست، آرام آرام سعی میکرد مفاهیمی مانند خطر، مرگ و
امکان دور شدن از هم را به من تفهیم کند . هروقت در کنارش می نشستم می گفت: ما مسلمانیم
و از کتاب آسمانی قرآن پیروی می کنیم این کتاب
قانون زندگیدنیا و آخرت ماست، همه ی باید ها و نبایدهای دینی مادر آن بیان شده است
.
یکی از مسایلی را که خداونددر این کتاب آسمانی بیان فرموده، دفاع از اسلام در برابردشمنان
است، ما امروز مسلح شده ایم تااین دستور خداوند را اجرا بکنیم، اما دفاع به همین سادگی
نیست ، نیاز به جنگ و مبارزه دارد، در جنگیدن هم بیم کشته شدن وجود دارد، لذا راهی
که من انتخاب کرده ام ، ممکن است بدون بازگشت باشدو به شهادت ختم شود، تو باید قوی
باشی و شهادت من را تحمل کنی من چون طاقت شنیدن این صحبت ها را نداشتم ،باگریه وزاری
مسیر سخن پدر را عوض میکردم .زمانی که پدرم به شهادت رسید ،آن چنان ضربه ی سختی به
من وارد شدکه مدتی دچار افسردگی شدید شدم، اماهر وقت به سخنان پدرم می اندیشیدم،روحیه
می گرفتم و اندیشیدن به وصایای پدرم بتدریج من را از آن بحران روحی خارج کرد.
(خانم هاجر مرغوبی - فرزند شهیدمحمد مرغوبی )