شهيد احمد كرمي به روايت دوستان
پدر شهيد روايت كرده است: " احمد از كودكي بسيار مؤدب، متواضع و باهوش بود. او داراي فضايل و اخلاق كريمهي والايي بود. در تمام جلسات و محافل مذهبي شركت ميكرد و علاقه عجيبي به جبهه و امام (ره) داشت. از وقتي در منزل بود اگر من صد بار بيرون ميرفتم و برميگشتم، هر بار پيش پاي من بلند ميشد و احترام ميكرد. به او گفتم: من پدرت هستم نيازي نيست اين گونه احترامم كني پاسخ ميداد: احترام پدر و مادر شرط اصلي براي رضايت خداوند از بندگانش است.
يكي از همرزمان شهيد نقل ميكند: درسال 64 نامهاي به سپاه قروه آمده بود كه سه نفر ميتواند به طور داوطلب به لبنان اعزام شوند. و فقط من و فرماندهي سپاه از اين نامه مطلع بوديم. من به شهيد احمد گفتم. كه من با فرماندهي صحبت كردهام كه به لبنان بروم. فردا كه مراجعه كردم گفتند كه فرد اعزامي مشخص شده است. گفتم: چه كسي است؟ گفتند: احمد كرمي، گفتم: ولي من قبلاً به شما گفته بودم. گفتند كه شما مشكلات زيادي داريد. من تازه متوجه شدم كه شهيد احمد حدود ده رقم مشكل براي من رقم زده و در نزد فرماندهي مطرح كرده است تا خودش به لبنان برود و اين از شجاعت و ايثار او حكايت داشت.
يكي ديگر از همرزمان شهيد نقل ميكند در عمليات كربلاي يك كه منجر به آزادسازي شهر مهران شد دشمن بعثي پاتك سختي زده بود و بچهها نيز با تمام توان از شهر دفاع ميكردند در اين حين متوجه فردي شدم كه در حال نماز است جلوتر رفتم شهيد احمد كرمي بود نمازشان را به پايان رساندند. پرسيدم الان چه وقت نماز خواندن است؟ مگر نميبيني از هر طرف گلوله ميبارد؟ گفت: اصغر جان مگر نه اين است كه اين همه شهيد داديم و اين بچهها كه اين گونه دفاع ميكنند براي اين كه نمازشان ترك نشود. اگر نماز نباشد دفاع و جنگ هيچ معنا ندارد.