«شهید شالباف گفت: برادر مهدی! مگر ما یک جان بیشتر داریم؟ آن هم فدای حسین (ع) …» این آخرین کلامی بود که از زبان مهدی شالباف و قبل از شهادتش شنیدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

مگر ما یک جان بیش‌تر داریم؟

به گزارش  نوید شاهد استان قزوین، شهید «مهدی شالباف»، هفتم بهمن ۱۳۴۱ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش علی، میوه و تره‌بار فروش بود و مادرش اقدس نام داشت و تا پایان دوره متوسطه درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، هفتم اسفند ماه سال ۱۳۶۲ با سمت فرمانده گردان امام‌رضا (ع) در جزیره مجنون عراق و در عملیات خیبر به شهادت رسید، پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش ابوالقاسم نیز به شهادت رسیده است.

مگر ما یک جان بیش‌تر داریم؟

همرزم شهید مهدی شالباف روایت می‌کند: پس از انجام عملیات موفقیت‌آمیز در جزیره «مجنون»، دشمن تمام نیرو و قوای نظامی خود را به کار گرفت تا ما را از جزیره بیرون کند.

«مهدی» با وجود اینکه چندین شبانه‌روز بود که در مقابل پاتک‌های بی‌امان و سنگین دشمن استقامت می‌کرد؛ اما همچنان با یک دست و قبضه «آرپی‌جی» بر دوش، در مقابل تحرکات آن‌ها ایستادگی نشان می‌داد.

فرمانده «لشکر علی‌بن‌ابیطالب» (ع)، برادر شهید «مهدی زین‌الدین»، با «مهدی» تماس گرفت. این دو با یکدیگر شروع به صحبت کردند. من متوجه نشدم که «مهدی زین‌الدین» به «مهدی شالباف» چه گفت؛ اما شنیدم که «شالباف» گفت: «برادر مهدی! مگر ما یک جان بیشتر داریم؟ آن هم فدای «حسین» (ع) …» این آخرین کلامی بود که از زبان «مهدی شالباف» و قبل از شهادتش شنیدم.

منبع: کتاب از میمک تا مجنون (زندگی‌نامه سردار شهید مهدی شالباف)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده