خاطره شهيد منوچهر الهياری «10»
شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «روانه آشپزخانه ‌شديم و صبحانه ‌گرفتیم و آماده برای اعزام. همه فکر و وجود ما متکی به جبهه است. روی تخت دراز کشيدم و به جبهه فکر می‌کنم. يک فيلم جنگی برای ما گذاشته‌اند و...» قسمت دهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

فکر و ذکرم جبهه است

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «منوچهر الهياری» یکم مرداد سال 1338 در سیاه چادرهای عشایری در میمند چشم به جهان گشود. 7 ساله بود که برای گذراندن دوران تحصیلی راهی روستای شبانکاره شد. پس از گذراندن دوره ابتدایی به فیروزآباد رفت و موفق به اخذ مدرک ديپلم شد. فروردین سال 1361 پس از گذراندن دوره آموزشی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 11 آبان سال 1361 در عملیات محرم، جبهه عين خوش بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید.

متن خاطره «10» : فکر و ذکرم جبهه است

2 آبان سال 1360 صبح آن روز اعلام شد که عازم جبهه می‌شويم. از اردوگاه جهرم بيرون آمده و گازوئيل تمام کرده در جاده منتظر نشسته‌ايم. بلی هر جا می‌رويم گازوئيل نيست ولی يک نفر آمد و گازوئيل مثل اينکه دارد.

بلی راه افتاديم رفتيم بسيج جهرم و پس از مراسم خداحافظی از امام جمعه به بسيج برگشتم و بعد از خواندن نماز ساعت 7 عازم شيراز شديم و تا ساعت 12 نخوابيديم و بدون خوردن شام خوابيديم تا صبح و عده از بچه‌ها هم جهرم ماندند.

يکشنبه سوم آبان سال 1360 آری همه گرسنه هستيم. صبح شد و اعلان ‌شد که بياييد و صبحانه بخوريد. همه روانه آشپزخانه ‌شديم و صبحانه ‌گرفتیم و آماده برای اعزام. همه فکر و وجود ما متکی به جبهه است. روی تخت دراز کشيدم و به جبهه فکر می‌کنم. يک فيلم جنگی برای ما گذاشته‌اند.

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده