خاطره شهيد منوچهر الهياری «7»
شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «قلبم هر لحظه به خدا نزديکتر می‌شد و همه فکر و ذکرم ستيز با دشمن و پس از آن هم شهادت در راه خدا بود تا اين که حمله رمضان آغاز شد. در دومين حمله رمضان گردان ما شرکت داشت و...» قسمت هفتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

فکرم همه ستيز با دشمن و سپس شهادت

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «منوچهر الهياری» یکم مرداد سال 1338 در سیاه چادرهای عشایری در میمند چشم به جهان گشود. 7 ساله بود که برای گذراندن دوران تحصیلی راهی روستای شبانکاره شد. پس از گذراندن دوره ابتدایی به فیروزآباد رفت و موفق به اخذ مدرک ديپلم شد. فروردین سال 1361 پس از گذراندن دوره آموزشی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 11 آبان سال 1361 در عملیات محرم، جبهه عين خوش بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید.

متن خاطره «7» : فکرم همه ستيز با دشمن و سپس شهادت

برای نوبت دوم آماده شدم که پاسگاه مرا جهت سربازی احضار کرد و من دوست داشتم خدمتم را در بسيج سپاه تمام کنم ولی تقدير نبود. 15 فرودين سال 1361 به خدمت سربازی اعزام شدم. پس از ورود در پادگان لويزان تهران از فرماندهان خواستم که مرا چون آموزش داشتم به جبهه بفرستند ولی قبول نکردند و گفتند بايد 12 هفته آموزش را تمام کنی و پس از آن اعزام شوی.

و ما هم پس از سه ماه آموزش اعزام شديم به اهواز و پس از آن در تيپ يک لشکر 21 حمزه گردان 131 گروهان 3 دسته 3 خدمتم را شروع کردم.

آری ديگر خيلی گرفته بودم. قلبم هر لحظه به خدا نزديکتر می‌شد و همه فکر و ذکرم ستيز با دشمن و پس از آن هم شهادت در راه خدا بود تا اين که حمله رمضان آغاز شد.

در دومين حمله رمضان گردان ما شرکت داشت و شب 26 تیر سال 1361 از پاسگاه زيد در خاک عراق حمله کرديم. آن شب هم تا قلب دشمن زبون پيش رفتيم و پس از وارد آوردن خسارات فراوان به دشمن به علت مساعد نبودن منطقه به عقب برگشتيم. بلی باز هم نگران و افسرده خيلی دلم شور می‌زد عزيزان را از دست می‌داديم و برمی‌گشتيم.

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده