خاطره‌‌ای از شهید «حسین صادقی بهمنی»
يکشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۵۳
همسر شهید تعریف می‌کند: «با من و فرزندانش در شب شام غریبان که برای اجرای مراسم ویژه این شب می‌رفتیم که در نزدیکی سه راه دلگشا ناگهان دیدم از زمین و آسمان گلوله می‌بارد ...»

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «حسین صادقی بهمنی» دهم فروردين 1320، در شهرستان بندرعباس ديده به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش فاطمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. كارمند فرودگاه بود. پس از ازدواج صاحب دو پسر و يک دختر شد. شانزدهم آبان 1360، در زادگاهش هنگام تعقيب خودرو يكی از عوامل ضدانقلاب توسط نيروهای سپاه پاسداران، بر اثر اصابت سهوی گلوله به شهادت رسيد. پيكرش را در گلزار شهدای همان شهرستان به خاک سپردند.

لتت

روایت مبارزه شهید با منافقین

در همان سالی که شهید بزرگوار در دانشکده‌ برق کرمان قبول شده بود، کودتای ننگین 28 مرداد صورت گرفت و ایران مستعمره آمریکا شد. گویی همان زمان هم میل به مبارزه با ظلم در وجودش زبانه می‌کشید.

او علاوه‌بر مبارزه با ظلم در حدی که در توانش بوده از ابراز محبت به مردمان تهی دست غافل نبود. وقتی در اسکله‌های شهر، کارگران پا برهنه و لاغر را می‌دید که کلی کار سخت می‌کنند تا فقط زنده بمانند، پس از آمدن به خانه حتی اشتهای خوراک خوردن هم نداشت.

در ایام اعیاد مذهبی، تمامی اعمالش را رها می‌کرد و به کمک مستمندان و افراد نیازمند می‌رفت و از همان مقدار کم حقوقی که می‌گرفت به افراد نیازمند و همسایه‌ها هم سهمیه‌ای می‌داد. در مورد اعمال و مناسک دینی و مذهبی ذره‌ای غفلت نداشت. نه تنها واجبات بلکه مستحبات هم واجب می‌شمرد. همسرش گواه این مدعاست که با شروع انقلاب اسلامی در سال 57 و حرکت عظیم مردم مسلمان ایران در بندرعباس نخستین کسانی بود که در صف جلو تظاهرکنندگان می‌ایستاد و فریاد عدالت‌ خواهی می‌زد و هم مردم را دعوت به حضور در انقلاب می‌نمود.

به همین علت در چند ماه آخر حکومت پهلوی نمی‌توانست در خانه بماند و یا سرکارش برود زیرا شدیدا تحت نظر بود و فکر می‌کرد با پیروزی انقلاب دیگر همه چیز تمام شده و این خوش باوری دیری نپایید و درست از فردای 22 بهمن درگیری او با ضد انقلاب و منافقین شروع شد.

او که سابقه مبارزه داشت و این گروه‌های ضد انقلاب را بیشتر می‌شناخت و به شدت با آن‌ها مبارزه می‌کرد، چه در زمینه عقیدتی چه در زمینه‌های امنیتی و نظامی، لذا به همین سبب گروه‌های منافقین که در بندرعباس بسیار فعال بودند دشمن اصلی خود را شناختند و تصمیم به حذف فیزیکی او گرفتند.

اگر چه بارها از او خواسته بودند که با آن‌ها کاری نداشته باشد ولی او می‌گقت «من یک کلام امام را با همه‌ی دنیای شما و عقیده‌ی شما عوض نمی‌کنم» و جریان شهادت ایشان این گونه بود که وی با من و فرزندانش در شب شام غریبان که برای اجرای مراسم ویژه این شب می‌رفتیم که در نزدیکی سه راه دلگشا ناگهان دیدم از زمین و آسمان گلوله می‌بارد، گویی که با لشکری از بعثی‌ها رو به رو شده‌ایم و شهید که با شروع تیراندازی چندین تیر خورده بود فرزندان زخمی خود را  به نام‌های علیرضا که از سر و محمدرضا را که از پا زخمی شده بود و من را نیز که زخم برداشته بودم در پناه خود گرفت و فریاد می‌زد «خدایا تو شاهدی که من به دین تو، به اسلام تو و به امام تو پشت نکرده‌ام. خدایا تو شاهدی که همسر و فرزندم را هم برای تو به قربانگاه آورده‌ام» و در میان این فریادها گلوله بود که می‌بارید، گلوله‌های مشتی ناجوانمرد که قلب مردی بزرگ را نشانه رفته بودند.

(به نقل از همسر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده