خاطره‌‌ای از شهید «فرهاد کارگزار»
يکشنبه, ۱۱ تير ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۴
پدر شهید تعریف می‌کند: «حس عجیبی در من از یک فاجعه خبر می‌داد، یکی از بستگانم به من می‌گوید دیدار عزیزان باید شما را خوشحال کند پس چرا این گونه غمگین به نظر می‌رسی، در پاسخش سکوت کردم و سعی کردم نگرانی‌ام را تنهایی به دوش بکشم.»

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «فرهاد کارگزار» سال 1360، در شهرستان بندرلنگه ديده به جهان گشود. پدرش عبدالرزاق و مادر خيرالنسا محمدكلی (شهادت1367) نام داشت.

دوازدهم تيرماه 1367، در خليج فارس بر اثر اصابت موشک ناو آمريكايی به هواپيمای مسافربری ايرباس شهيد شد. اثری از پيكرش به دست نيامد. برادرانش محمد و فريد و خواهرش فاطمه نيز به شهادت رسيده‌اند.

نمکا

حس عجیبی در من از یک فاجعه خبر می‌داد

آن روز فضای فرودگاه دبی غرق در انتظار بود. چشم‌ها نگران و هرکس به سویی می‌دوید. هرکس به دنبال جایی می‌گشت تا از عزیزانش خبری بدست آورد. تابلو اتوماتیک فرودگاه، هواپیماهایی را که از سراسر دنیا به سوی دبی در پرواز بودند را نشان می‌داد. با ترس و دلهره و وجودی لبریز از انتظار، چشم به چراغ سبز تابلو که نمایانگر هواپیمای ایرباس جمهوری اسلامی بود دوخته بودم.

حس عجیبی در من از یک فاجعه خبر می‌داد، یکی از بستگانم به من می‌گوید دیدار عزیزان باید شما را خوشحال کند پس چرا این گونه غمگین به نظر می‌رسی، در پاسخش سکوت کردم و سعی کردم نگرانی‌ام را تنهایی به دوش بکشم. به دفتر هواپیمایی ایران در فرودگاه مراجعه کردم و بدون هیچ مقدمه‌ای سراسیمه پرسیدم چرا هواپیمای بندرعباس به زمین نمی‌شیند؟ چرا تاخیر دارد؟ در جواب به من گفت هواپیمای بندرعباس نقص فنی دارد و ساعت 4 بعد از ظهر مسافرین با هواپیمای دیگری به دبی می‌آیند.

دست پاچگی و نگرانی شدید من باعث شد به دفتر هواپیمایی مراجعه کنم، چراغ سبز نمایشگر پرواز قرمز شد، در آن لحظه دنیا در چشم من تیره و تار شد، تمام غم‌های عالم بر سرم آوار شده بود نمی‌دانستم به کجا بروم و چه بگویم، رفتن به دفتر هواپیمایی هم بی‌اراده و بدون مقدمه بود. با پاسخ دفتر هواپیمایی از فرودگاه خارج شدم و به سوی منزل یکی از بستگانم در دبی حرکت کردم. قرار بود همسر و فرزندانم برای ناهار به آن جا بیایند، وقتی به منزل رسیدم به اتاقی رفتم و سعی کردم از رادیو اخباری به دست آورم. در این حال یکی از بستگانم وارد منزل شد، در گوشه چشمانش اشک مشاهده کردم علت را از او پرسیدم پاسخش به گونه‌ای بود که احساس کردم من را دلداری می‌دهد، در این حال تلفن زنگ خورد، یکی دیگر از بستگانم بود، پرسیدم از پرواز چه خبر، از سکوت ایشان فهمیدم فاجعه‌ای رخ داده است. چهره‌های معصوم همسر و فرزندانم حتی برای یک لحظه از نظرم دور نشد.

آن فردی که تلفن می‌کرد از من خواست که به منزل آن‌ها بروم، نمی‌دانم چگونه و از چه راهی خودم را به آن‌جا رساندم، نمی‌دانم از چه خیابان‌هایی عبور کردم و یا با چه سرعتی رفتم و کجا اتومبیلم را پارک کردم. دیگر یقین پیدا کرده بودم که عزیزانم یعنی همسر و 4 فرزندم را در فاجعه سقوط هواپیمایی ایرباس از دست داده‌ام. روزها، ماه‌ها و حتی سال‌ها از خود بی‌خود بودم و احساس پوچی می‌کردم و هنوز نیز در آن انتظار تلخ و جان سوز احساس غریبی دارم. شاید امیدی واهی، شاید معجزه‌ای رخ دهد و عزیزانم را بار دیگری در آغوش بگیرم.

(به نقل از پدر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده