گفتگو با مادر شهید «کامران ابکایی»
یک مادر شهید گفت: کامران به دنیا آمده بود تا زود از دنیا برود. اعضای فامیل همیشه می‌گویند کامران نیامده بود که در این دنیا بماند. او در طول زندگی کوتاه خود هیچ‌وقت چیزی از من تقاضا نکرد و دلبسته دنیا و مادیات نبود. پسرم در اوج جوانی در حالی‌که 21 سال بیشتر نداشت بر اثر گلوله تک‌تیرانداز در سال 1365 در عملیات کربلای هفت در تپه‌های حاج عمران به شهادت رسید.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، «شهلا اطمینان»‌ مادر شهید «کامران ابکایی» گفت: کامران به دنیا آمده بود تا زود از دنیا برود. اعضای فامیل همیشه می‌گویند کامران نیامده بود که در این دنیا بماند. او در طول زندگی کوتاه خود هیچ‌وقت چیزی از من تقاضا نکرد و دلبسته دنیا و مادیات نبود. پسرم در اوج جوانی درحالی‌که 21 سال بیشتر نداشت بر اثر گلوله تک‌تیرانداز در سال 1365 در عملیات کربلای هفت در تپه‌های حاج عمران به شهادت رسید.

فرزندم، دلبسته دنیا و مادیات نبود

اطمینان، با بیان خاطرات کودکی فرزند شهید خود، گفت: یک‌ روز برای پسرم دوچرخه‌ای خریدم و بعد از مدتی کوتاه دوچرخه را از او ربودند و من فکر ‌کردم که کامران حتما از این اتفاق بسیار ناراحت شده است. وقتی به ‌منظور دل‌داری نزد پسرم رفتم، در کمال تعجب به من گفت مادر حتما کسی که دوچرخه‌ام را دزدیده، به آن نیاز داشته و بیشتر از من به دوچرخه علاقه داشته است.

وی به خاطره‌ای دیگر در خصوص رها بودن روح فرزند شهیدش از تعلقات دنیا اشاره‌ای کرد و افزود: در خاطرم هست که چند روز پس از اینکه لباسی برای کامران خریداری کردم، وی آن لباس را به همکلاسی خود هدیه داد تا از سرما ایمن باشد.

اطمینان با بیان اینکه فرزند شهیدش از سن 16 سالگی به جبهه رفت و بسیجی شد، گفت: عشق و علاقه به جبهه در کامران موج می‌زد و همواره به من می‌گفت که اگر من و رزمندگان دیگر به جبهه نرویم دشمن به درون خانه‌هایمان نفوذ می‌کند.

وی گفت: زمان شهادت پسرم در نیشابور بودم به‌ محض اینکه رادیو اعلام کرد که حمله شده، ناخودآگاه اشک بر چهره‌ام جاری شد و تصمیم گرفتم به منطقه بروم و برای کامران مرخصی بگیرم.

وی در خصوص نحوه باخبر شدن از شهادت فرزند شهیدش بیان داشت: یکی از همرزمان کامران خبر شهادت او را به شوهر خواهرم داده بود و خانواده‌ام بدون اطلاع به من، پیگیر این خبر شده و متوجه صحت آن شده بودند.

این مادر شهید ادامه داد: وقتی از نیشابور به کرمانشاه بازگشتم، همسرم به من گفت پسرمان مجروح شده و من همان لحظه فهمیدم که کامران به شهادت رسیده است.

وی با صدایی مملو از بغض و شادی افزود: وقتی که پیکر پسرم را بعد از 10 روز از شهادتش دیدم صورتش هنوز گلگون بود و شادابی و طراوت همیشگی در آن موج می‌زد و این موضوع برای من معما شده بود که چطور بعد از 10 روز نگهداری پیکرش در سردخانه، چهره‌اش اینطور سرخ سرخ بوده است.

وی افزود: زمانی‌که قضیه گلگون‌ ماندن چهره کامران بعد از 10 روز از شهادتش را از مرحوم آیت‌الله مرتضی نجومی جویا شدم، وی در پاسخ گفت: اگر این‌گونه نبود، غیرطبیعی به‌نظر می‌رسید.

به گفته مادر شهید، سالم ‌ماندن تکه‌ای نان پس از مدت‌ها در چفیه پسر شهیدش، از دیگر شگفتی‌ها پس از شهادت فرزندش بوده است.

وی با ابراز خوشحالی از شهید شدن کامران، گفت: هر پدر و مادری آرزو دارد که فرزندش به خواسته‌ای که دارد برسد و خوشبخت شود و پسرم به خواسته خودش رسید و برای همیشه خوشبخت شد.

این مادر شهید خاطرنشان کرد: هر هفته بر سر مزار پسرم می‌روم و اگر در شهر دیگری باشم به مزار شهدا رفته و به‌ دنبال پیدا کردن شهیدی با نام کامران رفته و بر سر مزارش می‌ایستم.

وی در خصوص ویژگی‌های درونی کامران، گفت: پسرم همیشه نسبت به شهدا نگاهی خاص داشت و اعتقاد قوی او به امام راحل موجب کشیده ‌شدنش به جبهه شد.

اطمینان گفت: پدر کامران دبیر تاریخ بود و همیشه می‌گوید شهیدان طلایی‌ترین نقطه تاریخ هستند.

وی درخصوص وصیت‌نامه فرزند شهیدش گفت: کامران در وصیت‌نامه خود برای همه دعا کرده بود و از برادرش خواسته بود با درس ‌خواندن دل پدر و مادر را شاد کند.

این مادر شهید تصریح کرد: همرزمان پسرم بعد از شهادتش به خانه ما آمدند و می‌گفتند هرگز فکر نمی‌کردیم که کامران در چنین رفاهی باشد.

وی در پایان گفت: کتاب‌های مذهبی که از کامران به یادگار مانده بود را به کتاب‌خانه اهداء کردیم و دو تسبیحی که ساخته دست وی در جبهه بود، از پسرم برای من به یادگار مانده است.

انتهای پیام/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده