معصومه آباد:
سه‌شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۰۰
معصومه آباد مي گويد دو سوم از كتاب «من زنده ام» زماني نوشته شده كه من در مطاف بودم و در طواف خانه كعبه به سر مي بردم. در آن ايام 15 روزه بعد از اتمام طواف روزانه گوشه اي مي نشستم و كتاب را مي نوشتم.

كتاب «من زنده ام» شامل خاطرات معصومه آباد از دوران اسارت در زندان هاي رژيم بعث عراق است كه همزمان با انتشار با اقبال گسترده اي نيز از سوي مخاطبان همراه شد و به تازگي نيز تقريظي از سوي رهبر معظم انقلاب بر آن نوشته شده است. به همين مناسبت گفتگويي با نويسنده اين كتاب انجام داديم كه در ادامه از نگاه شما مي گذرد:

جايي خوانده بودم كه گفته بوديد قصد نداريد تا زنده هستيد خاطراتتان را منتشر كنيد اما پس از آن در فضايي قرار گرفتيد كه متمايل به اين كار شديد. در مورد اين فضا و چرايي آن برايم توضيح دهيد؟

در دوره اي فكر مي كردم اين خاطرات بخشي از زندگي فردي و تجربه شخصي من است و سال هاست كه در حال زندگي با آن هستم. حس مي كردم اين خاطرات سازنده زندگي فعلي و آينده من باشد و حال من را به آينده وصل مي كند. اما در گذر زمان حس كردم اين خاطرات در دست من است اما براي من نيست. امانتي است كه بايد به نسل هاي حاضر كه من را مي بينند و باور دارند برسانم. به نسلي كه من را مي بيند و باورم دارد نه نسلي كه در آينده قرار است من را تنها در كتاب بخواند و شايد باور نكند.

جالب است كه بعد از اين همه سال خاطراتتان را فراموش نكرده ايد. واقعا بخشي از آن هم نبود كه از يادتان رفته باشد؟

نه. چيزي از يادم نرفته است. حتي شماره سلول هايي كه در آن بودم را هم هنوز به ياد دارم. حتي آدم هاي غير خودي را. اين كتاب حاصل وعده اي بود كه به خودم دادم مبني بر اينكه اين خاطرات را هيچ وقت فراموش نكنم. درست است كه هر چه بود تلخي و درد بود اما گاهي اوقات همين تلخي ها و دردها است كه به ما هشدار و آگاهي مي دهد و بيداري را در انسان پديد مي آورد.

گاهي پيش مي آمد كه حس مي كردم ما با نسلي مواجهيم كه هيچ اطلاعات مشخصي از دوران جنگ ندارد و حتي گاهي اطلاعاتي غلط به دستش رسيده كه بايد بازخواني و اصلاح شود. حس كردم در مقابل اين همه غفلت و فراموشي مقصر هستم و نسبت به آن بايد متعهد باشم. اما تلنگر اساسي به من براي نوشتن اين كتاب در يكي از ديدارهايي كه با تعدادي از برادران آزاده در پنجم مرداد 91 خدمت مقام معظم رهبري رسيدم به من زده شد كه اين كتاب را بنويسم.

در آن جلسه چه گذشت؟

در آن جلسه نكاتي خيلي اساسي از سوي حضرت آقا طرح و بر آن تاكيد شد. مطرح كردند كه آزادگان ذخاير سرافراز كننده كشور هستند و خاطراتشان نبايد در سينه ها محفوظ بماند. بايد يك دنيا حرف آنها را به فيلم و سريال و كتاب مبدل كرد. اما در كنار اينها نكته اي فرمودند كه برايم بسيار جالب بود. ايشان فرمودند اين خاطرات و داستان ها در بخش هايي مي تواند درس هاي خداشناسي و معرفت شناسي از ذات الهي را به انسان بدهد. اين وعده الهي حق است و محقق خواهد شد. همانجا بود كه فكر كردم در دوران اسارت در زندان هاي مخوف صدام هيچ وقت فكر نمي كرديم كه روزي از اين زندانها بيرون بيايم اما در نهايت وعده خدا محقق شد و ما آزاد شديم.

تا قبل از تاليف اين كتاب تجربه نويسندگي داشتيد؟

در حد و اندازه مقاله نوشتن و كتاب هاي علمي چرا اما خاطرات نه. البته گاهي دست به قلم داشتم اما دست به قلمي كه در گنجينه شخصي و كتابخانه خودم باقي مي ماند. انتشارات چاپ كننده اين كتاب وابسته به يك موسسه فرهنگي به نام خودم است و بنا بر فعاليت آن معمولا با اصحاب قلم حشر و نشر داشتم اما كتابي در حوزه دفاع مقدس تا قبل از «من زنده ام» ننوشته بودم.

نوشتن اين كار نخست سختتان نبود؟

نه اصلا. حتي نوشته ها در بعضي از قسمت ها مكتوب نمي شد و همانطور كه حرف مي زدم مكتوب مي شد و كساني كه به من كمك مي كردند متن آن را تايپ مي كردند.

با اين حال متن كتاب خيلي حرفه اي تدوين شده است.

دو سوم از اين كتاب زماني نوشته شده كه من در مطاف بودم و در طواف خانه كعبه به سر مي بردم. در آن ايام 15 روزه بعد از اتمام طواف روزانه گوشه اي مي نشستم و كتاب را مي نوشتم. برخي از بخش هاي كتاب از ظرفيت احساسي خود من خارج بود. گاهي حس مي كردم احساس آنقدر روي كلمات سايه انداخته كه ديگر نمي توانم ادامه دهم و در همين جا بود كه فضاي معنوي خانه خدا و حرم پيامبر اكرم به كمك من مي آمد و براي نوشتن به من كمك مي كرد.

فعاليت سياسي شما در كشور و همزمان شدنش با ديده شدن كتاب شما و اعلام تاليف تقريظ مقام معظم رهبري بر اين كتاب براي شما حاشيه ساز نشد؟

نه. اين ها ارتباطي با هم نداشت. اينها بخشي از ارتباطات شخصي من است. حال ممكن است مسئوليتي هم داشته باشم يا نداشته باشم.

از ماجراي تقريظ نوشتن مقام معظم رهبري بر اين كتاب اطلاعي داريد و مي دانيد چرا رخ داده است؟

وقتي كه من اين كتاب را نوشتم در جلسه اي خدمت ايشان رسيديم كه اذن رونمايي از ايشان بگيرم. در آن جلسه فرمودند كه كتاب به دست من رسيده و در حال مطالعه آن هستم اما از اين به بعدش را از روي نسخه اي كه شما آورديد مي خوانم .

نكته اي كه خيلي براي من جالب بود اين بود كه وقتي ايشان كتاب را مطالعه كردند در نشستي كه خدمتشان رسيدم در جمع فرمودند: «رنج چشيدني است؛ نه خواندني است و نه ديدني. رنج را بايد احساس كرد.» ايشان بيان كردند كه صداقتي كه در اين كلمات بود قابل توجه بود. اين بهترين عبارتي بود كه شنيدم.

من قبل از نوشتن اين كتاب قلمم را قسم دادم كه به كلمات من وفادار باش. در حين نوشتن بعضي بخش ها آن را از پشت پرده اشك مي نوشتم و بعد كه آقا در تقريظ شان نوشتند كه برخي بخش هاي كتاب را از پشت پرده اشك خوانده اند فهميدم كه قلمم توانسته به رسالت خود عمل كند. برخي از دوستان به من مي گفتند كه صداي شما در اين كلمات هست و آنها گاهي اوقات خيس و تر است. از نظر من اما اين خاطرات متعلق به همه ايران است و هر كه آن را مي خواند به آن احساس تعلق مي كند. باور شخصي من اين است كه اگر مشيت الهي بر اين بوده كه من آزاده باشم بايد اين مشيت الهي را در اختيار همه مردم جامعه و تاريخ قرار دهم.

براي ترجمه اين خاطرات برنامه اي داريد؟

ترجمه انگليسي اين كتاب بعد از اينكه رهبري اعلام كردند كه ظرفيت ترجمه دارد در دستور كار من قرار گرفت. كار ترجمه انگليسي آن به پايان رسيده و ترجمه عربي آن در حال اتمام است.

.....................

گفتگو: حميد نورشمسي/ گروه فرهنگ و ادب مهر
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده