اثر حاضر، جلد دوم از مجموعة سه جلدی «استان گلستان در انقلاب اسلامی» است، که با هدف ارایه تصویری از نقش مردم استان گلستان در پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) تدوین شده است.
کد خبر: ۴۷۸۱۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
کتاب «این مرد پایان ندارد» زندگی جهادی سردار شهید "سلیمانی" است که به همت سیدعلی بنیلوحی گردآوری، تنظیم و منتشر شده است. با نوید شاهد اصفهان همراه باشید.
کد خبر: ۴۷۸۱۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
کتاب حال حاضر، جلد نخست از مجموعه سه جلدی «استان گلستان در انقلاب اسلامی» است، که با هدف ارائه تصویری از نقش مردم استان گلستان در پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) تدوین شده است.
کد خبر: ۴۷۸۱۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
کتاب گویای «راز درخت کاج»،روایتی از زندگی شهید «زینب کمایی» و شهادتش در شب عید سال 61 به دست منافقین، توسط «ایران صدا» منتشر شد.
کد خبر: ۴۷۸۱۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
نور چراغ تویوتا که چرخید سمت ما، خودمان را تا زانو توی گل و لای دیدیم و چادرها را لوچ و مچاله. تازه رسیده بودیم لشکر اعزامی مان؛ لشکرعاشورا. مشغول علم کردن چادرها بودیم که بغض سیاه آسمان ترکید و رعد و برق، رعشه انداخت به تن زمین.
کد خبر: ۴۷۸۰۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
تا کسی توی اتاقک توالت ها نمی رفت، نمی فهمید حمله یعنی چه! دیواره های توالت از ورق های آهنی بود. سه طرف ثابت و یک طرف در داشت. سقف هم نداشت. تا کسی توی اتاقک می رفت. بچه ها سنگ بر می داشتند و هماهنگ و از هر طرف می کوبیدند. طرف هم آن تو زهره ترک می شد.
کد خبر: ۴۷۸۰۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
همه چشم دوخته بودیم به سطح صاف کارون که هیچ اثری از حسین عمی نبود. برای یک لحظه آب شکافت و حسین عمی دست و پازنان روی آب پیدا شد و دوباره زیرآب رفت. چند روز بعد از ما خودش را به قجریه رسانده بود. دورهمی نشسته بودیم و حرف می زدیم. حسین عمی از خودش و تبحرشنایش بلوف می زد.
کد خبر: ۴۷۸۰۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱
سر از بشوروبساب که برداشتیم، دیدم دوروبرمان را آب گرفته و گیر افتاده ایم. وسط رودخانه بودیم. بچه ها روی پل شناور ماشین رو ایستاده بودند و با خنده برایمان دست تکان می دادند. روی پل شناور نفربر بلند شدم و حالت پریدن توی آب گرفتم و گفتم: «رضا! من می خوام بپرم، این پل نفربر داره می ره تو دل عراقی ها».
کد خبر: ۴۷۸۰۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
«حاجی جان! حین عملیات و با کلت، الا ماشاءالله منور سبز می زنند. ما چطور شما رو پیدا کنیم، آخه نوکرتم»؟ بین سه راه و چهارراه معلق مانده بودیم. اطلاعاتچی به جلویی ها بی سیم می زد و نشانه می خواست. نیم خیز سکان را به دست گرفته بودم و با ترس قایق را هدایت می کردم. آب با سرعت قایق، برمی گشت و به سرورویمان می پاشید. سردم شده بود. قایق اول بودم و قافله قایق ها پشت سرم. با کوچک ترین حرکت می رفتیم زیر گلوله مستقیم توپ و خمپاره.
کد خبر: ۴۷۸۰۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱
تا آقا مهدی را نشان اش دادیم، جوری نگاهمان کرد که انگار دستش انداخته باشیم. به قهر پشت کرد به ما و رفت سمت دوجیپی که تازه وارد مقر شده بودند. آقا مهدی آستین بالا زده بود و داشت لب آب، قایق باربر خط را تعمیر می کرد. دو آفتاب به عملیات مانده بود. صبح و ظهر آذوقه و مهمات می بردیم تا نزدیکی خط و لابه لای نیزار استتار می کردیم تا شب عملیات راحت برسانیم دست رزمنده ها.
کد خبر: ۴۷۸۰۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱
اگر وزیر امان می داد. همگی توی سوله درازکشیده بودیم و کمی استراحت می کردیم تا زمانی که برمان گرداندند به جزیره مجنون. قهرمان بازیش گل کرده بود و آمپول آتروپین را توی دستش انگولک می کرد. هرچه می گفتیم آمپول را کنار بگذار. گوشش بدهکار نبود که نبود.
کد خبر: ۴۷۸۰۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱
جلد اول کتاب «به قول پروانه»، روایت خاطرات "زهرا همافر" از زنان امدادگر استان قزوین در منطقه جنگی است که در یک هزار نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۷۷۹۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۷
خاطرات رزمنده های یگان دریایی لشکر 31 عاشورا
گرومب! صدای تیز و بلند انفجار، چادر را لرزاند. دست هایمان را روی سر گذاشتیم و دراز کشیدیم روی زمین. خیال کردیم موشک حتما خورده پشت چادرها. آن روزها دزفول، روزی یک بار موشک باران می شد. منتظر بودیم موشک های بعدی را بریزند که خبری نشد. از توی چادرها زدیم بیرون. خبری از حمله هوایی نبود. چشم که چرخاندیم، از دو کانکس بغل چادرها هم، خبری نبود.
کد خبر: ۴۷۷۹۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۷
خاطرات رزمنده های یگان دریایی لشکر 31 عاشورا
رعد و برق می زد و باران یکریز می بارید. صدای دویدن می آمد و صدای شلپ شلپ پوتین ها در گل و چاله های آب. صدای بچه ها بالا رفته بود که به فرمانده می گفتند:«باد تمام چادرهای لشکر را از جا کنده و ریخته پشت خاک ریز». تنها چادر ما بود که روی سرمان مانده بود.
کد خبر: ۴۷۷۹۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۸
نور چراغ قوه را که انداخت روی آب متلاطم، خشکم زد. صدایی که توی آب فریاد می زد: «بیایید کمک کنید! زود باشید بیایید»! فرمانده بود. آقای طاهری و جانشین اش توی حصار قایق گیرکرده بودند. کسی نمی توانست برود طرف شان. قایق وحشیانه با سرعت چهل، دورافتاده بود و دایره وار می چرخید.
کد خبر: ۴۷۷۹۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۱
کتاب " طنین موج های بی قرار " بیانی از زندگی نامه و وصیت نامه شهداء جهاد کشاورزی استان می باشد که به قلم جواد آگاهی نگاشته و منتشر شده است .
کد خبر: ۴۷۷۹۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۷
مدت زیادی بود که شهید پیدا نمی کردیم. شکستن قفل این مشکل و پیدا کردن شهید فقط یک راه داشت. توسل به نام مقدس حضرت زهراء (ص). یک روز صبح با اعتقاد گفتم: امروز حتما شهید پیدا می کنیم!
کد خبر: ۴۷۷۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
جلد اول کتاب پنجاه و سوم از مجموعه بزرگ روزشمار جنگ ایران و عراق با عنوان «نبرد بزرگ زمستانی در جبهه شمالی (عملیات بیتالمقدس ۲)؛ تلاش غرب برای تحریم تسلیحاتی ایران» توسط مرحوم دکتر حسین اردستانی و یدالله ایزدی نوشتهشده است.
کد خبر: ۴۷۷۸۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
تابستان 75 بود. به واحد تفحص غرب کشور منتقل شدیم. مسئول این گروه بسیجی کم سن و سال اما بسیار پر دل و جراتی بود از اهالی کرج. او را برادر رسولی صدا می زدند. مهمترین شاخصه او صلابت و شهامت در کار بود. به طوری که بسیاری از فرماندهان عالی رتبه نظامی مطیع دستورات او بودند.
کد خبر: ۴۷۷۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
قرار شد سه شهید گمنام را در شهرستان چترود کرمان تشییع و خاکسپاری نمایند. چترود تنها شهری است که به نام فاطمیه (ص) مزین شده. من هم برای مراسم به آنجا سفر کردم. تشییع شهدا قبل از ظهر با شکوه خاصی برگزار شد. عصر همان روز مراسم دیگری برای شهدا برگزار شد. موقع غروب و در حین مداحی جوانی از میان جمعیت برخاست و گفت: می خواهم مطلب مهمی را بگویم! مردم اجازه صحبت به او نمی دادند. اما او با اصرار شروع به صحبت کرد و گفت:
کد خبر: ۴۷۷۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵