نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - تنها خاطره
برادر شهید " علی خانزادی" می گوید: وقتی من و علی با هم در حال آماده باش برای اعزام به جبهه بودیم پدرم که خود نیز بسیجی بود به ما پیوست اما از اینکه ما هر سه به عملیات اعزام شویم نگران بود و اصرار داشت دو نفر از ما به خانه برگردد. علی با آن عظمت روح که خطر استکبار را حس کرده بود با بر خوردی لطیف و زیبا اما استوار و ثابت قدم گفت :پدرجان ای کاش ده پسر داشتید تا همه شان خالصانه در جنگ علیه دشمنان اسلام شرکت کنند. او به واقع یک بسیجی مخلص بود.
کد خبر: ۴۶۹۶۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۷

مادر گرانقدر شهید "سعید انصاریان" در مصاحبه‌ای از اعزام فرزند خود به جبهه و علاقه‌اش به شرکت در عملیات‌ها با وجود سن کم می‌گوید که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۴۶۹۶۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۷

کتاب «آخرین وداع»، حدیث بی‌قراری 72 مادر شهید است، مادرانی که همراه با اشک و آه از آخرین بدرقه فرزندان دلبندشان گفتند و در دو هزار نسخه منتشر شده است.
کد خبر: ۴۶۹۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۶

بابا گفت:«آخه پسرم! درسته هیکلت درشته و قدت بلنده، اما سنت چی؟ سنت برای رفتن به جبهه قانونیه؟» رضا گفت:«باباجون! مگه دشمن با کوچیک و بزرگ ما کار داره؟ او با همه ی ما می جنگه و ما هم با همه ی داشته هامون باید باهاش بجنگیم...» نوید شاهد سمنان شما را به خواندن خاطراتی از شهید "رضا سرهنگی" دعوت می کند.
کد خبر: ۴۶۹۶۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۶

همرزم شهید "صامت جعفرزاده" در بیان خاطره ای از این شهید گرانقدر می گوید: وی تیربارچی بود و در منطقه کامیاران که در محدوده نیروهای کومله و دموکرات قرار داشت خدمت می کرد، بارها گفتم آخرش دموکرات تیر بارت را می گیرند و خودت دست خالی به مقر نظامی بر می گردی! او می گفت: تا زمانی که زنده هستم دموکرات هیچ غلطی نمی کند و تا لحظه شهادت از تیر بار و خاکم محافظت می کنم . نوید شاهد ایلام این خاطره را با عنوان «هم راه شهید» برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۶۹۵۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمد افتخاری»
پسرعموی شهید «سید محمد افتخاری» نقل می‌کند: « گفت: آیت‌الله خمینی رو می‌شناسی؟ گفتم: یه چیزایی در موردش شنیدم. کاغذ لوله شده را باز کرد، عکسش را نشانم داد و از مبارزاتش با شاه برایم تعریف کرد. گفت: مرد بزرگیه! مطمئنم به این طریق که پیش می‌ره، توی مبارزاتش پیروز می‌شه.»
کد خبر: ۴۶۹۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

زندگینامه شهید/
محمدرضا فیض اللهی همرزم شهید"یادگار امیدی"می گوید:ای کاش شجاعت و دلاوری حاج یادگار را از زبان دشمنانش که با او روبه رو می شدند و یا از زبان همرزمان شهیدش شنید. خاطراتی که که من از او به یاد دارم مربوط به سال های جنگ است.وقتی غروب ها با گروه عملیات به سمت کمین های عراق حرکت می کردند و از دیدگان همه ما محو می شدند و بعد قبل از اذان صبح به قرارگاه بر می گشتند و حرکات و صحبت های عراقی ها را بازگو می کردند و همه گروه با هم می خندیدند، هرگز فراموشم نخواهد شد.رهایی خاطره جالب از رها بودن بودن شهید"یادگار امیدی" از قید و بند دنیاست که برای علاقمندان در سایت نوید شاهد ایلام منتشر شد.
کد خبر: ۴۶۹۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

محمدرضا، برادر شهید"محمداسماعیل سهرابی"، او را در خواب می بیند. شهید او را از یک اتفاق باخبر می کند... نوید شاهد سمنان شما را به خواندن خاطراتی از این شهید عزیز دعوت می کند.
کد خبر: ۴۶۹۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱

خاطره خود نوشت شهید نظری (5)؛
شهید عبدالرضا نظری در دفتر خاطرات خود می نویسد: برويم سراغ اصل مطلب قايق ما و قايق حمد خورشيدي گم شد و روي آب اروندرود زير تيربارهاي دشمن گير کرده بوديم و قبل از اين که ما برويم غواص ها رفته بودند و گفته بودند که ما چراغ مي زنيم و شماها به طرف چراغ بيائيد چند تا از چراغ چشمک زن ها را ما ديديم رفتيم به سراغ چراغ ها نگاه کرديم که مي رويم داخل دشمن و داخل تيرهاي دشمن و باز بر مي گشتيم.
کد خبر: ۴۶۹۲۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱

خاطره خود نوشت شهید نظری (4)؛
شهید عبدالرضا نظری در دفتر خاطرات خود می نویسد: چند روزي که آن جا مانديم اسلحه و تجهيزات گرفتيم و چند روزي در آن جا مانديم تا در روز شنبه 12بهمن1364 فرمانده ي محترم تيپ حاج اسدي براي مان سخنراني کرد.
کد خبر: ۴۶۹۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱

خاطره خودنوشت شهید نظری (2)؛
شهید عبدالرضا نظری در دفتر خاطرات خود می نویسد: پليس راه گفت: چون جاده ناامن است بايد ساعت 8 چون دستور است حرکت کنيد و از ساعت 5 بعد از ظهر تا ساعت 8 صبح تمام جاده چون زير دست زده انقلاب و کومله و دمکرات بود ناامن بود و کسي را نمي گذاشتند عبور و مرور کند
کد خبر: ۴۶۹۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۹

خاطره خود نوشت شهید نظری (1)؛
شهید عبدالرضا نظری در دفتر خاطرات خود می نویسد: بعد از عمليات بوستان مرخصي گرفتم که به اهواز بروم تا خستگي در کنم ، حمام بروم و مردم را از نزديک ببينم که به چه صورت به جبهه ما کمک مي کنند . حدود ساعت 9 بود که به اهواز رسيديم مردم مثل هميشه مشغول بودند صداي راديوئي که بلندگوي آن را روي ديوار گذاشته بودند آهنگ حمله را مي زد .
کد خبر: ۴۶۹۲۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۹

همرزم شهید "سیف اله تردست" چنین می گوید: صبح روز شهادت بعد از اینکه از خواب بیدار شدیم و نماز صبح خواندیم سیف الله را با چهره عجیبی دیدم!! از او پرسیدم فلانی چی شده ؟ خودتی! گفت: احساس عجیبی دارم. امشب خوابی دیده ام و می دانم که حتماً شهید می شوم. ادامه خاطره خواندنی را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۰

شهيد فريدون کاردانی در دفترخاطرات خود می نویسد: پس از تمکيل پرونده ها که در بسيج و سپاه کازرون انجام شد در حاليکه همگي بچه ها لباس دريافت کرده بوديم سوار ميني بوس شده و کازرون را به مقصد شيراز ترک کرديم .
کد خبر: ۴۶۹۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۷

آیت الله «محمدباقر محمدی لايینی» نماینده ولی فقیه در استان مازندران در مراسم دومین سالگرد شهادت سردار «علی ییلاقی اشرفی» گفت: یاد و خاطره شهدا باعث تثبیت انقلاب اسلامى می شود و اگر می خواهیم کشور ما انقلابی بماند باید همواره خاطرات و رشادت‌های شهدا مخصوصا سرداران شهید مرور شود.
کد خبر: ۴۶۹۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۶

«صنم امیدی» پیر زنی عشایر از دیار شجاعان شهرستان ملکشاهی است ، او در عین سادگی خاطره ای از شهید «احمد کشوری » را برایمان روایت می کند که از اخلاق و نوعدوستی این شهید بزرگوار حکایت دارد. شهید کشوری فرزند این زن عشایر را از مرگ نجات می دهد اما همین نوزاد 10 روز پس از شهادت احمد کشوری به آسمانها پر می کشد تا همنشین دوباره شهید باشد. متن کامل این خاطره زیبا را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۰۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۶

خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(26)
مادر شهید "کمال قشمی" می‌گوید: " كمال كه نوجوانى بيش نبود شروع به گريه و زارى كرد و گفت مادرجان مى‏ خواهم حرفى را برايت بگويم. گفتم بگو، كمال گفت: مادر تو فكر مى‏ كنى من با پوشيدن اين لباس شهيد مى‏ شوم؟ نه چنين نيست، هرچه خداوند بخواهد همان است. من وقتى به اين حرف دقت كردم، ديدم به خوبى اين مطلب را درك كرده و بعد از آن مانعش نشدم."
کد خبر: ۴۶۹۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۶

خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(25)
برادرش شهید "رسول قرجه لو" نقل مى كند: روزى با هم در اهواز بوديم، جوان عربى را مشاهده كرديم كه در كنار خيابان به زن جوانى حرف نامربوطى زده، وى با ناراحتى آن جوان را به كنارى كشيد و گفت: بهتر است به پدر و مادرت بگويى زمينه ازدواج را براى تو فراهم كنند تا مزاحم ناموس مردم نشوى، آيا دوست دارى ديگران با خواهرت چنين برخورد كنند؟ جوان عرب هم پس از عذرخواهى، محل را ترك كرد.
کد خبر: ۴۶۹۰۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۵

خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(24)
همسر شهید "محمدرضا فتحی" می گوید: با گذشت زمان بيش از پيش متحول مى ‏شد، به ويژه بعد از جنگ تغييرات زيادى كرده بود. به نحوى كه وقتى به خانه مى ‏آمد، چهره ‏اى متبسم داشت، همواره به ياد جنگ بود و بيشتر اوقاتش را در جبهه سپرى مى ‏كرد.
کد خبر: ۴۶۹۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۴

خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(23)
یکی از همرزمان شهید "حسین علی محمدی" می‌گوید: وى پس از اظهار دلتنگى و آزردگى از حال و هواى شهر گفت: تصميم گرفته ‏ام تا عمر دارم در جبهه بمانم، آنقدر بمانم تا در راه "خدا" شهيد شوم.
کد خبر: ۴۶۹۰۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۳