طنز در جبهه

طنز در جبهه

«سیلوانا» به ماه خدا رسید

نوید شاهد - «سیلوانا» روایتی متفاوت و طنز از خاطرات رزمندگان مرزبانی و مدافعان وطن توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
مرکز هنرهای رقومی بسیج

مجموعه پویانمایی خاکریزهای نمکی

ماجراهای خانواده نامدار: نگاهی طنز به خاطرات دفاع مقدس، برداشتی آزاد از مجموعه کتاب های ترکش های ولگرد
مرکز هنرهای رقومی بسیج

مجموعه پویانمایی خاکریزهای نمکی

ماجراهای خانواده نامدار: نگاهی طنز به خاطرات دفاع مقدس، برداشتی آزاد از مجموعه کتاب های ترکش های ولگرد
طنز در جبهه

جبهه یا فیلم سینمایی

سید مجتبى بصرى از خاطرات دوره آموزشی قبل از اعزام به جبهه می گوید....

طنز در جبهه (3) / آمبولانس شتری

از زیر چند نخل خاک گرفته می گذرم و می رسم به آمبولانسِ شُتریِ دو طبقه ی غنیمتی که در عقبش، عین دهنِ بازِ آدم گرسنه، به دنبال غذاست. توی هیر و ویرِ جنگ، رجب کله اش را زیر گوش راننده ی آمبولانس کرده و پچ پچ می کند.

طنز در جبهه (2) / سنگر نقلی

سفره را کف سنگر پهن کردیم. نان کارتونی و کنسرو ماهی خیلی زیر زبانم مزه داشت. با ولع شام را خوردم. چُرت چشم هایم را گرفت. کیسه خواب نرم، به من چشمک می زد. بی سر و صدا و دور از چشم بقیه آرام تنم را توی کیسه خواب فرو بردم. صدای «قیژ ژ ژ...» زیپ کیسه خواب آخرین صدایی بود که شنیدم. گرما آرام آرام پخش شد توی تنم و خواب بلعیدم.
طنز در جبهه (۱)

زیلوی خنده

از کتاب طنز «خمپاره خواب آلود» آمده است: «سکوت که شبستان را بلعید. رگبار تیر بارها از دور واضح تر به گوشم خورد. کنارم کسی لولید و از زیر زیلو بیرون آمد و رفت به سمت در شبستان. به گمانم به قصد دستشویی می رفت. توی مسیر رفتن آخ و اوخ چند نفر بالا رفت: «چشم نداری... کوری...» تو رفتن خواند و رفت طرف در: «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند...» در شبستان را که باز کرد. جیغ در بلند شد.» متن کامل خاطره را در نوید شاهد بخوانید.
معرفی کتاب؛

گردان بلدرچین ها اثر اکبر صحرایی

کتاب «گردان بلدرچین ها» به قلم اکبر صحرایی با روایتی طنز گونه به بیان ماجراهایی واقعی دوران دفاع مقدس می پردازد.
نویسنده یار محمد عرب عامری

خاطرات از شهید والامقام رضا قندالی «بر سر پیمان»

نگاهی به هم کردیم و خندیدیم. همه همین طور بودند.
طنز در جبهه

روایت طنز در جبهه از زبان آزاده علی سلطان پناهی

آقای سلطان پناهی از پادگان آموزشی شهید دستغیب می گوید ...

حاج احمد شاکر از قبضه آر پی جی می گوید

وقتی که به جبهه اعزام شدیم ما را بردند به منطقه قصر شیرین ؛ یک روز فرمانده تپه گفت : «یک نفر می خواهم که برود تپه فیض 4 و یک قبضه آر پی جی بیاورد » . سریع من بلند شدم و گفتم : « من می روم »

خاطرات طنز در جبهه از زبان ازاده علی سلطان پناهی

آقای سلطان پناهی از غذای جبهه می گوید ....
طنز در جبهه «2»

عمـــو زنجیـــــر بــــاف

در خاطره ای از شهید مرتضی جاویدی نقل شده است: «خورشید عمود روی سرمان بود. همهمه شد دوباره یکی یکی به هم خیره شدیم. برای مرتضی ، جان می دادیم، ولی توی این خستگی کشنده، تحمل یک راهپیمایی طاقت فرسای دیگر محال بود! جلیل اسلامی مدتی داوطلبانه فرماندهی گردان فجر را به عمو داده و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

ترجمه اولین مجموعه طنز از جبهه

نوید شاهد: کتاب «رفاقت به سبک تانک» اثر داود امیریان به تازگی به زبان عربی ترجمه و در لبنان منتشر شده است.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه