نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - الرمادی
قسمت سوم؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «علی علیزاده» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 5 مرداد 1339 به دنیا آمد. در عملیات والفجر 8 در 21 بهمن 1364 در جزیره ام الرصاص به اسارت درآمد. وی قریب به 5 سال در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۲۷۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۶

قسمت دوم؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «علی علیزاده» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 5 مرداد 1339 به دنیا آمد. در عملیات والفجر 8 در 21 بهمن 1364 در جزیره ام الرصاص به اسارت درآمد. وی قریب به 5 سال در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۲۷۵۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۴

قسمت اول؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز "علی علیزاده" است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 5 مرداد 1339 به دنیا آمد. در عملیات والفجر 8 در 21 بهمن 1364 در جزیره ام الرصاص به اسارت درآمد. وی قریب به 5 سال در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۲۷۳۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۲

نوید شاهد – شهید «صفر حیدری» حین درگیری با نیرو‌های ارتش بعثی عراق اسیر شد و سر انجام پس از تحمل بیش از دو سال رنج و شکنجه، روز نوزدهم شهریور ماه سال ۱۳۶۸ در بیمارستان الرشید به شهادت رسید و پیکر مطهرش در قطعه ۱۳۹ قبرستان اسرای ایرانی واقع در شهر الرمادی عراق به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۵۱۴۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۸

مروری بر زندگی سرباز شهید "بیوک عباس‌پور"
نوید شاهد - شهید "بیوک عباس‌پور" پس از مدتها مجاهدت در جبهه، روز چهارم تیرماه سال 1367 در منطقه عملیات طلائیه به اسارت نیروهای بعثی درآمده و پس از 15 ماه تحمل شکنجه‌های شکنجه گران بعثی، سرانجام روز بیست و دوم شهریور ماه سال 1368 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک این شهید بزرگوار در الرمادی عراق به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۴۸۸۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

خاطره ی خواندنی آزاده ای از تبار گمنامان
يه گروه 3-4 نفري از كنار من رد شدند و خيال كردند من تمام كردم. آخه تمام بدنم غرق خون بود و يه جاي سالم نداشتم بي تفاوت رد شدند، چند لحظه بعد يه سربازي داشت از كنار من رد مي شد كه من بي اختيار چشمام رو باز كردم. تا اون لحظه چشم هام رو مي بستم كه اگه عراقي ها متوجه نشدند شايد شب بچه هاي شناسايي بيان و زخمي ها رو ببرن عقب، ولي نمي دونم كه چي شد يه دفعه چشم هام رو باز كردم، سرباز مادر مرده عراقي اينقدر وحشت زده شد كه بي اختيار شروع كرد تيراندازي هوايي و داد و بيداد كردن.
کد خبر: ۳۹۳۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۰