احترام به والدین در سیره شهید «حیدرینژاد»
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید سید محمود حیدرینژاد» یکم فروردین ۱۳۴۷ در روستای آستانه از توابع شهرستان دامغان متولد شد. پدرش سیداحمد و مادرش رقیه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. چهارم فروردین ۱۳۶۷ در میمک توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای فردوسرضای شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.
آدم در ماه رمضان درسهای زیادی یاد میگیره
ماه رمضان بود. آن روز تصمیم گرفته بودم تمام روز را با سید محمود باشم. صبح با هم سر ساختمان رفتیم. او کارش بنایی بود. حرف میزدیم و او کار میکرد. نزدیک ظهر لبهایش از تشنگی خشک شده بود و ترک روی لبهایش، توجه آدم را جلب میکرد. اللهاکبر اذان ظهر که بلند شد، رفت دستهایش را شست. گفت: «بریم!»
گفتم: «کجا؟»
گفت: «حواست کجاست؟ مسجد دیگه.» آنقدر گرم حرف زدن بودیم که اصلاً حواسم نبود او هر روز نماز جماعت میرود. بعد از نماز فکر کردم بهخاطر آن همه کار سخت و طاقت فرسا، الان میگوید برویم خانه استراحت کنیم، اما تا آخر سخنرانی حاج آقای پیشنماز نشست.
بعد از سخنرانی، همراه بقیه نمازگزاران از مسجد بیرون رفتیم. با هم تا دم در منزلشان رفتیم. کتابهایش را برداشت و به مدرسه رفتیم. آخر او در کلاسهای شبانه درس میخواند. کلاس که تمام شد، گفتم: «تو با زبون روزه و اون همه کار سختی که صبح کردی، چطور سر کلاس درس نشستی؟ اصلاً چیزی از کلاس فهمیدی؟» گفت: «این که درسه، آدم در ماه رمضون به جز درس، خیلی چیزای دیگه میفهمه که احتیاج به کمی سختی کشیدن و استقامت داره.»
(به نقل از محمد رضایی، دوست شهید)
احترام به والدین
آخرین باری که میخواست برود، از همه خداحافظی کرد. تا دم در منزل رفت و برگشت. دستهایش را دور گردن پدرم حلقه زد و او را بوسید. پدرم از جایش بلند شد. دست پدر را گرفت و با اصرار او را نشاند. پدرم گفت: «میخوام تا یک جایی همرات بیام.»
گفت: «اگه شما با من بیاین، تا هرجا که بیای، من برمیگردم شما رو میرسونم بعد میرم.» دوباره خداحافظی کرد و رفت.
(به نقل از خواهر شهید)
انتهای متن/