همسر شهید «علی پیروزی»: همسرم دختر کوچکمان را بوسید و ضد انقلاب بیرحمانه و در نهایت ناجوانمردی وی را جلو چشمان من و بچه هایم به رگبار بستند و به شهادت رساندند.

به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید علی پیروزی فرزند محمد روز یکم مهرماه سال ۱۳۲۴ میان خانواده‌ای مذهبی و کشاورز در روستای «سردوش»، بخش خاومیر آباد از توابع شهرستان مریوان به دنیا آمد.
علی دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و به دلیل امکانات آموزشی و تحصیلی از نعمت سواد محروم ماند، اما بنا به عرف منطقه همراه همسن و سالانش نزد ماموستای مسجد روستا به آموختن علوم و احکام قرآنی پرداخت.
وی در نوجوانی همگام با دیگر اعضای خانواده به کار و فعالیت در امور کشاورزی و باغداری مشغول شد.
علی جوانی متعهد، متدین، صادق و نیکو کار بود و با مردم روستا رابطه عاطفی بسیار خوبی داشت و در مشکلات و سختی‌ها بی هیچ بهانه‌ای به کمک مردم می‌رفت و با تمام وجود برای رفع آن‌ها تلاش می‌کرد.
وی به تصمیم بزرگان خانواده با دختری شایسه به نام «صبیحه» ازدواج کرد و حاصل پیوند وی با همسرش ۸ فرزند (۶ پسر و ۲ دختر) است.
علی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران برای دفاع از آب خاک و میهن اسلامی مان به صف مجاهدان سپاه پاسداران پیوست و در عملیات‌های زیادی علیه گروهک‌های ضد انقلاب شرکت داشت.
وی بعد از پاکسازی منطقه از لوث گروهک‌های ضد انقلاب و پایان جنگ تحمیلی مجددا به کار کشاورزی و دامداری مشغول شد، اما ضد انقلاب و عناصرش دست از سر علی بر نداشته و مدام وی را مورد تهدید، آزار و اذیت قرار می‌دادند به طوریکه چند بار ترور ناموفق داشتند و یک بار وی را از ناحیه پا زخمی کردند.
سرانجام گروهک ضد انقلاب دمکرات این پیشمرگ مسلمان کرد را شب پنجم دی ماه سال ۱۳۷۴ در جمع خانواده ترور و به شهادت رساندند و پیکر مطهرش پس از تشییع در زادگاهش (روستای سردوش) به خاک سپرده شد.

ضد انقلاب اهالی روستا  را تهدید به مرگ کردند تا به دادمان نرسند
یکی از شب‌های اوایل زمستان که همسرم خواب بود درب خانه به صدا در آمد و وقتی درب را باز کردم چند نفر مسلح به زور وارد خانه شدند و سراغ «علی» را گرفتند من هم ترسیده بودم و گفتم شما کی هستید و با او چکار دارید،‌ی از آن‌ها جواب داد چند تا سوال داریم و ازش می‌پرسیم چرا با جمهوری اسلامی همکاری می‌کند، شوهرم را در اتاقی که خوابیده بود بیرون آوردند، علی می‌دانست که گروهک‌ها او را به شهادت می‌رسانند.
همسرم دختر کوچکمان را بوسید و ضد انقلاب بیرحمانه و در نهایت ناجوانمردی وی را جلو چشمان من و بچه هایم به رگبار بستند و به شهادت رساندند و تا صبح هیچکس از اهالی روستا جرات نکرد به دادمان برسد چراکه این بیشرمان از خدا بیخبر آنان را تهدید به مرگ کرده بودند.

راوی: خانم فتاحی مقدم همسر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده