ضدانقلاب در نهایت قساوت و بیرحمی همسرم را تیرباران کرد
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید حسین امجدی از شهدای کردستان است که در روز سوم آبان ماه سال ۱۳۱۶ میان خانوادهای مومن و زحمت کش در روستای «برودر» بخش کلاترزان از توابع شهرستان سنندج به دنیا آمد.
وی در سال ۱۳۵۹ برای مقابله با گروهکهای ضد انقلاب به صف دلاوران پیشمرگ مسلمان کرد پیوست.
حسین پس از سالها مجاهدت و فداکاری سر انجام در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به اسارت گروهک ضد انقلاب در آمد و پس از تحمل سه ماه شکنجه، در روز یکم دی ماه سال ۱۳۶۰ در روستای «توریور» تیر باران و به شهادت رسید.
شهید حسین امجدی سالها به کارگری و دامداری و کشاورزی در روستا مشغول بود و همیشه از تبعیض، ظلم و ستم رژیم ستم شاهی صحبت میکرد و هنگامی که جنبش و حرکتهای مردمی علیه رژیم پهلوی آغاز شد، برای سرنگونی این رژیم از هیچ تلاشی فروگذار نبود و برای شرکت در تظاهرات دایما به شهر میرفت.
وقتی که انقلاب به ثمر نشست به دلیل نبود برق و امکانات رسانهای در روستا ما از پیروزی انقلابیون بی خبر بودیم تا اینکه یک روز حسین به شهر رفت و با مقدار زیادی شیرینی و عکسهای از امام (ره) به روستا برگشت و بین اهالی پخش کرد.
هنوز یک ماه از این ماجرا نگذشته بود که ضد انقلاب دست به خرابکاری و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران زد و با تبلیغات سوء و آزار، اذیت و ترور مردم بی گناه در صدد براندازی نظام آمدند.
حسین وقتی دید که تبلیغات آنها چیزی جز وعدههای دروغین و ظاهر سازی نیست، بر علیه آنان شروع به افشا گری کرد و زمانیکه کردستان خصوصا شهر سنندج بعد از درگیریهای شدید توسط پیشمرگان مسلمان کرد و نیروهای سپاه پاکسازی شد، گروهکها به کوهها و روستاهای دور دست فرار کردند و اینبار فشار بر مردم روستا به ویژه مستضعفان چند برابر شد، چون ضد انقلاب به اجبار از مردم آذوقه و پول و وسایل میگرفتند.
در همین ایام یک شب گروهک دموکرات وارد روستای ما شد و مردم را جمع کردند و گفتند باید آذوقه ما را فراهم کنید و اگر کسی با دولت (جمهوری اسلامی ایران) کوچکترین همکاری داشته باشد بدون کوچکترین ترحمی او را خواهیم کشت.
حسین از میان جمعیت برخواست و گفت مگر نمیگویید طرفدار مردم کرد و طرفدار کارگر و کشاورز زحمتکش هستید؟ مگر خبر ندارید ما با چه زحمتی شکم زن و بچه هایمان را سیر میکنیم؟ به جای اینکه شما به ما نان و آذوقه بدهید ما را تهدید میکنید که آنچه حاصل دسترنج خودمان است نه به اختیار، بلکه به زور و اجبار به شما بدهیم؟ این چه نوع طرفداری کردن است؟ شما اسم این را عدالت و میگذاری؟
هنوز حرفهای شوهرم به پایان نرسیده بود که با اشاره رئیس گروهکها چند تن از نیروها بر سر حسین ریختند و با مشت و لگد به جان او افتادند، طوری که چند نفر از اهالی روستا حسین را با بدنی خون آلود و نیمه جان به خانه بردند.
پس از آنکه بهبود یافت شبی که گروهکها به روستای مجاور رفته بودند مقداری وسایل و اثاثیه منزل را جمع کرد و با هم بدون سر و صدا از روستا خارج شدیم و به شهر سنندج آمدیم و چند روز بعد حسین به سپاه پاسداران سنندج رفت و به عضویت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد در آمد و بر علیه این از خدا بی خبران (گروهک ضد انقلاب) به پا خواست.
پس از سالها مبارزه و فداکاری در راه اسلام، انقلاب و وطن، همسرم به اسارت ضد انقلاب در آمد و پس از چند ماه شکنجه و بریدن گوش هایش، وی را در نهایت قساوت و بی رحمی تیر باران کردند.
راوی: آمنه امجدی همسر شهید