خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (53)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « تمامی افراد دسته به دنبال هم به راه افتادند. چهره ها از خوشحالی می درخشيد. اين کاروان عاشقانی بود که مستانه وار به سوی وعده گاه عشق در حرکت بودند. و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

کاروان عاشقان، عازم وعده گاه عشق

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.

بیشتر بخوانید...

متن خاطره خودنوشت: از جبهه کربلا تا جبهه ثارالله

دهکده در چال (شهيد بهشتی) عمليات فجر: 2 فروردین ماه 1361 نزديکی های غروب بود. با شور و نشاط سوار بر ماشين به طرف جبهه کربلا رفتيم. وقتی به جبهه کربلا رسيديم، حدود يک ساعت آنجا مانديم. بعد پياده به طرف جبهه ثارالله حرکت کرديم.

کاروان عاشقان، عازم وعده گاه عشق

من فرمانده يک دسته 45 نفری بودم. تمامی افراد دسته به دنبال هم به راه افتادند. چهره ها از خوشحالی می درخشيد. اين کاروان عاشقانی بود که مستانه وار به سوی وعده گاه عشق در حرکت بودند. «مست از باده عشق بر خداوند.»

عطر نشاط

مسير را با دويدن طی می کردم. لباس آن ها را گرفتم و گفتم برادر خدا را فراموش نکن. شيشه عطری را که يکی از دوستانم در سوسنگرد هديه کرده بود به سر و روی تمامی افراد گروه زدم و با حرکت افراد دسته در هوای آزاد شب با وزش نسيم ملايم بهاری بود. عطر نشاط از آن ها مشام ها را عطر آگين می کرد. به آن ها توصيه کردم برادر، زمين شنزار است اگر با بی حالی قدم برداری زود خسته می شوی محکم باش، سنگين قدم بردار، دندان هايت را محکم فشار بده.

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده