کبوتری که با شهادت رضا، برای همیشه پر کشید
دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۲۹
نوید شاهد – مادر شهید رضا خدامرادپور در مورد شهادت فرزندش این چنین بیان میکند: یک هفته قبل از این که خبر شهادت پسرم را بیاورند، کبوتری سفید رنگ میآمد و بر دیوار خانه ما مینشست و ما آب و دانه بهش میدادیم، اما لحظهای که خبر شهادت رضا را آوردند کبوتر پر زد و برای همیشه خانه ما را ترک کرد.
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید رضا خدامرادپور روز بیست و سوم بهمن ماه سال ۱۳۴۹ از خانوادهای مومن و متعهد در شهرستان مریوان به دنیا آمد.
رضا دوران شیرین کودکی را در دامان پر مهر و صفای خانواده سپری کرد و با رسیدن به سن ۶ سالگی برای کسب علم و دانش راهی مدرسه شد.
وی دوران تحصیلی را تا مقطع سوم نظری در شهر سنندج در رشته ریاضی ادامه داد.
رضا روز پانزدهم دی ماه سال ۱۳۶۶ به همراه دیگر جوانان پرشور و دلیر کردستانی دفاع از میهن و ادامه راه شهدا و آرامنهای امام راحل را بر ادامه تحصیل ترجیح داد و به جبهه رفت.
وی فردی متدین، با محبت و خوش اخلاق بود و با متانت و ادب بسیار با مردم روبهرو میشد.
رضا پس از چند سال ایثار و تلاش در راه اسلام و انقلاب و دفاع از میهن، سر انجام روز پنجم خرداد ماه سال ۱۳۶۷ در جبهه شلمچه به دست دشمن بعثی عراق به شهادت رسید.
کبوتر مهمان
(راوی: مادر شهید)
رضا با اینکه سن کمی داشت، اما همیشه حرف از جبهه رفتن به میان میآورد و من و پدرش به دلیل اینکه فرزند بزرگ خانواده بود و در حال تحصیل بود مخالفت میکردیم، اما شور و شوق او نه تنها کم نمیشد بلکه روز به روز بیشتر و بیشتر میشد.
پسرم قبل از اینکه به جبهه برود، شبها دیر به منزل باز میگشت وقتی علتش را از او پرسیدم گفت: سالن ورزش میروم. اما بعدها فهمیدم در حال گذراندن دوره آموزشی بود، اما بخاطر اینکه من مخالفت نکنم از من پنهان میکرد.
رضا بعد از مدتی هر طور شد من و پدرش را راضی کرد که به جبهه برود و وقتی که به جبهه رفت خودم از زیر قرآن راهیش کردم.
رضا در اعزام دوم بعد از چهارده روز به شهادت رسیده بود، اما به ما خبر نداده بودند. یک هفته قبل از این که خبر شهادت پسرم را بیاورند، کبوتری سفید رنگ میآمد و بر دیوار خانه ما مینشست و ما آب و دانه بهش میدادیم، اما لحظهای که خبر شهادت رضا را آوردند کبوتر پر زد و برای همیشه خانه ما را ترک کرد.
رضا دوران شیرین کودکی را در دامان پر مهر و صفای خانواده سپری کرد و با رسیدن به سن ۶ سالگی برای کسب علم و دانش راهی مدرسه شد.
وی دوران تحصیلی را تا مقطع سوم نظری در شهر سنندج در رشته ریاضی ادامه داد.
رضا روز پانزدهم دی ماه سال ۱۳۶۶ به همراه دیگر جوانان پرشور و دلیر کردستانی دفاع از میهن و ادامه راه شهدا و آرامنهای امام راحل را بر ادامه تحصیل ترجیح داد و به جبهه رفت.
وی فردی متدین، با محبت و خوش اخلاق بود و با متانت و ادب بسیار با مردم روبهرو میشد.
رضا پس از چند سال ایثار و تلاش در راه اسلام و انقلاب و دفاع از میهن، سر انجام روز پنجم خرداد ماه سال ۱۳۶۷ در جبهه شلمچه به دست دشمن بعثی عراق به شهادت رسید.
کبوتر مهمان
(راوی: مادر شهید)
رضا با اینکه سن کمی داشت، اما همیشه حرف از جبهه رفتن به میان میآورد و من و پدرش به دلیل اینکه فرزند بزرگ خانواده بود و در حال تحصیل بود مخالفت میکردیم، اما شور و شوق او نه تنها کم نمیشد بلکه روز به روز بیشتر و بیشتر میشد.
پسرم قبل از اینکه به جبهه برود، شبها دیر به منزل باز میگشت وقتی علتش را از او پرسیدم گفت: سالن ورزش میروم. اما بعدها فهمیدم در حال گذراندن دوره آموزشی بود، اما بخاطر اینکه من مخالفت نکنم از من پنهان میکرد.
رضا بعد از مدتی هر طور شد من و پدرش را راضی کرد که به جبهه برود و وقتی که به جبهه رفت خودم از زیر قرآن راهیش کردم.
رضا در اعزام دوم بعد از چهارده روز به شهادت رسیده بود، اما به ما خبر نداده بودند. یک هفته قبل از این که خبر شهادت پسرم را بیاورند، کبوتری سفید رنگ میآمد و بر دیوار خانه ما مینشست و ما آب و دانه بهش میدادیم، اما لحظهای که خبر شهادت رضا را آوردند کبوتر پر زد و برای همیشه خانه ما را ترک کرد.
نظر شما