مروری بر زندگی سردار شهید "کیکاووس پیری"
دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۵۳
نوید شاهد - وی در دوران جوانی در تمام زمینهها الگو و سرآمد دیگران شد، به طوریکه بزرگان روستا در امورات مختلف همواره با ایشان مشورت میکردند تا جایی که نظر ایشان مورد قبول همگان قرار میگرفت. نبوغ، جوانمردی، دانایی و استعدادهای خدادادی اش از ایشان مردی شاخص و به نام ساخته بود.
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید کیکاووس پیری روز یکم مرداد ماه سال ۱۳۲۶در روستای «دله مرز» از توابع شهرستان سروآباد به دنیا آمد.
پدر وی از بزرگان روستا بود که به سخاوتمندی شهرت داشت و از لحاظ دینی انسانی معتقد و با ایمان بود و در دانایی و شیرین سخن شهره خاص و عام بود.
کیکاووس دوران کودکی را در همان روستا سپری کرد و بدلیل نبود امکانات تحصیلی و آموزشی در روستا، از نعمت سواد محروم ماند.
وی در دوران جوانی در تمام زمینهها الگو و سرآمد دیگران شد، به طوریکه بزرگان روستا در امورات مختلف همواره با ایشان مشورت میکردند تا جایی که نظر ایشان مورد قبول همگان قرار میگرفت. نبوغ، جوانمردی، دانایی و استعدادهای خدادادی اش از ایشان مردی شاخص و به نام ساخته بود.
سفر و معاشرت با اهالی سایر روستاها و شهرها، وی را روز به روز تواناتر و پختهتر کرده بود، به واسطه نام نیکی که در منطقه داشت علاوه بر مسئولیت امورات زادگاهش، برای حل مشکلات و معضلات روستاهای هم جوار نیز از او یاری میگرفتند.
کیکاووس در تمام امور به خدا توکل میکرد و یار و یاور مستمندان و مستضعفان بود و برای بهره مندی کودکان روستای محل زندگیش اولین مدرسه را بنا کرد و در بازسازی پل ها، احداث راه ها، مساجد و مراکز دینی همیشه پیش قدم بود.
آن روزها که روز به روز ظلم و ستم رژیم پهلوی بر مردم آشکارتر میشد و عمال خود را ارباب مطلق مردم میدانستند.
وی در همان دوران جوانی با مشاهده کتک زدن پیرمردی بی گناه و مظلوم توسط عوامل رژیم با آنها درگیر میشود و پیرمرد را از چنگالشان رها میکند.
نوکران شاه نیز تصمیم به دستگیر وی میگیرند، ولی مدتها موفق نمیشوند تا اینکه با گروگان گرفتن مردم بی دفاع وی را مجبور به تسلیم شدن میکنند.
کیکاووس به همین دلیل دو سال از بهترین دوران زندگی اش را در زندان رژیم پهلوی سپری کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ از زندان آزاد میگردد.
وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به سپاه پاسداران استان کرمانشاه ملحق گشت و همراه سایر همرزمانش به عنوان اولین گروه برای مبارزه با ضد انقلاب و پاکسازی دزلی و اورامانات به منطقه اعزام شد.
کیکاووس در حین درگیری با ضد انقلاب در شهرستان سردشت و روستای دگاگا از توابع سروآباد به شدت از ناحیه شکم شد و به بیمارستان مریوان منتقل شد و بعد از بهبودی مجدد به جبهه بازگشت.
پدر وی از بزرگان روستا بود که به سخاوتمندی شهرت داشت و از لحاظ دینی انسانی معتقد و با ایمان بود و در دانایی و شیرین سخن شهره خاص و عام بود.
کیکاووس دوران کودکی را در همان روستا سپری کرد و بدلیل نبود امکانات تحصیلی و آموزشی در روستا، از نعمت سواد محروم ماند.
وی در دوران جوانی در تمام زمینهها الگو و سرآمد دیگران شد، به طوریکه بزرگان روستا در امورات مختلف همواره با ایشان مشورت میکردند تا جایی که نظر ایشان مورد قبول همگان قرار میگرفت. نبوغ، جوانمردی، دانایی و استعدادهای خدادادی اش از ایشان مردی شاخص و به نام ساخته بود.
سفر و معاشرت با اهالی سایر روستاها و شهرها، وی را روز به روز تواناتر و پختهتر کرده بود، به واسطه نام نیکی که در منطقه داشت علاوه بر مسئولیت امورات زادگاهش، برای حل مشکلات و معضلات روستاهای هم جوار نیز از او یاری میگرفتند.
کیکاووس در تمام امور به خدا توکل میکرد و یار و یاور مستمندان و مستضعفان بود و برای بهره مندی کودکان روستای محل زندگیش اولین مدرسه را بنا کرد و در بازسازی پل ها، احداث راه ها، مساجد و مراکز دینی همیشه پیش قدم بود.
آن روزها که روز به روز ظلم و ستم رژیم پهلوی بر مردم آشکارتر میشد و عمال خود را ارباب مطلق مردم میدانستند.
وی در همان دوران جوانی با مشاهده کتک زدن پیرمردی بی گناه و مظلوم توسط عوامل رژیم با آنها درگیر میشود و پیرمرد را از چنگالشان رها میکند.
نوکران شاه نیز تصمیم به دستگیر وی میگیرند، ولی مدتها موفق نمیشوند تا اینکه با گروگان گرفتن مردم بی دفاع وی را مجبور به تسلیم شدن میکنند.
کیکاووس به همین دلیل دو سال از بهترین دوران زندگی اش را در زندان رژیم پهلوی سپری کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ از زندان آزاد میگردد.
وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به سپاه پاسداران استان کرمانشاه ملحق گشت و همراه سایر همرزمانش به عنوان اولین گروه برای مبارزه با ضد انقلاب و پاکسازی دزلی و اورامانات به منطقه اعزام شد.
کیکاووس در حین درگیری با ضد انقلاب در شهرستان سردشت و روستای دگاگا از توابع سروآباد به شدت از ناحیه شکم شد و به بیمارستان مریوان منتقل شد و بعد از بهبودی مجدد به جبهه بازگشت.
وی برای تشریح و بیان محرومیتهای کردستان به دیدار امام خمینی (ره) به تهران رفت و یکی از مکتبیترین نیروها بود که در روز بیست و ششم فروردین ماه سال ۶۴ در حالی که فرماندهی روستاهای دل، دله مرز، زوم، رودبار، دیوزنا و جولانده را بر عهده داشت.
پس از سالها مجاهدت سرانجام دشمن زبون که در میدان جنگ یارای رویارویی با این مرد عرصه جهاد و شهادت را نداشت، روز بیست و ششم فروردین ماه سال ۱۳۶۴ با طرح کمین در محور روستای دله مرز وی را به شهادت رساندند.
پیکر مطهرش پس از تشییع در زادگاهش به خاک سپرده شد.
پس از سالها مجاهدت سرانجام دشمن زبون که در میدان جنگ یارای رویارویی با این مرد عرصه جهاد و شهادت را نداشت، روز بیست و ششم فروردین ماه سال ۱۳۶۴ با طرح کمین در محور روستای دله مرز وی را به شهادت رساندند.
پیکر مطهرش پس از تشییع در زادگاهش به خاک سپرده شد.
نظر شما