ترکشهای پنهان پیکر شهید "سنجر رضائی"
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید سنجر رضائی روز هفتم خرداد ماه سال 1345 در خانواده ای متدین و کشاورز در روستای قرهگل از توابع شهرستان بیجار به دنیا آمد.
سنجر دوران کودکی را در سایه پرمهر پدر و مادر سپری کرد و با رسیدن به سن 6 سالگی برای کسب علم و دانش راهی مدرسه شد پس از گذراندن دوره ابتدای به دلیل نبود امکانات تحصیلی در روستا از ادامه تحصیل باز ماند و برای کمک به معیشت خانواده به کار کشاورزی مشغول شد.
در سن 16 سالگی جهت کار به شهرستان بیجار عزیمت کرد و با رسیدن به سن 18 سالگی برای گذراندن خدمت مقدس سربازی و دفاع از میهن اسلامی، پس از گذراندن دوره آموزشی عازم جبهه شد.
سنجر به دلیل علاقه زیادی که به پدر و مادرش داشت برای رفاه حال آنان از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد و نمی گذاشت حرفشان روی زمین بماند، خدا را بسیار یاد می کرد و برای هرکاری بدون ذکر و یاد الله قدم بر نمیداشت.
وی فردی مردم دار و مهربان بود، خوش اخلاقیش باعث شده بود دوستدران زیادی داشته باشد.
سنجر پس از مجاهدتهای فراوان روز بیست و ششم شهریور ماه سال 1365 در حالیکه 23 ماه از خدمت مقدس سربازی را پشت سر گذاشته بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی در قصر شیرین به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
غرق شدن در روز شهادت (راوی: پدر شهید)
شب شهادت سنجر خواب دیدم کنار رودخانه ایستاده ام و سنجر در آب افتاده و هرچه درخواست کمک می کند، من در کمال خونسردی بهش کمک نمی کنم و بهش می گویم نگران نباش چیزی نشده، در همین حین بیدار شدم و بخاطر خوابی که دیده بودم نگران سنجر بودم و آرامش از من صلب شده بود.
آن روز عاشور بود و من به رسم هر سال گاوی نذر کرده بودم، در حال تقسیم تذری بودم که مادر دوست سنجر که باهم به سربازی اعزام شده بودند با چهره ای نگران و چشمانی پر از اشک پیش من آمد و بلافاصله به خوابم فکر کردم و یقین پیدا کردم که سنجر شهید شده باشد.
با این اوصاف چیزی نگفتم تا اینکه خبر شهادت سنجر را به من دادند.
ترکشهای پنهان (راوی: پدر شهید)
سنجر هنگام فتح غرور آفرین فاو توسط رزمندگان اسلام، حضور فعال و مثمر ثمری داشت و در آن عملیات نیز دو ترکش به وی اصابت کرد اما هیچگاه آن را به زبان نیاورد تا مبادا ما ناراحت شویم، این قضیه را همرزمان و خواهر و دامادمان می دانستند اما بعد از شهادتش آن را بیان کردند.
با آن حجب و حیایی که سنجر داشت و احترامی که برای پدر و مادر قائل بود چنین رفتاری از او بعید نبود.