سرباز صادق خمینی
سرباز صادق خمینی
برادر شهید نقل می کند که شهید ابراهیم نسبت به جمهوری اسلامی عقاید محکمی داشت و هرجا که بود از آن دفاع می کرد او در سخت ترین شرایط حتی جلوی گروهکهای ضدانقلاب می ایستاد و حرفش را می زد همین روحیه باعث شد که مزدوران اجنبی نسبت به او کینه پیدا کنند. یک بار گروهکها با فشار از او خواسته بودند بچه های کوچه را مجبور کند تا شعر و سرودهای به اصلاح خلقی آنها را بخوانند طبیعی بود که شهید محمودی زیر بار نرود و همین امتناع سبب شد که گروهکها ایشان را آزار دهند و چندین بار قصد کشتن وی را کردند. ولی به حمدخدا نا کام ماندند روزی یکی از دوستانش به خانه ما آمد و گفت ابراهیم تو با این کارهایت عاقبت سرخود را به باد می دهی! اما ابراهیم وقتی حرف دوستش را شنید در جوابش گفت من پیرو اسلام هستم و پشتیبان قرآن و خودتان هم می دانید که دست از حق و حقیقت نمی کشم. جمهوری اسلامی ما هم حق است و اگر برای دفاع از این نظام لازم باشد که جانم را بدهم این کار را خواهم کرد و باکی ندارم. انسان یک بار به دنیا می آید و یک بار هم می میرد پس چه بهتر که در راه حق و حقیقت شهید شوم دوستش وقتی شنید که ابراهیم به جدی حرف می زند و از دشمنان باکی ندارد با تعجب به او نگاه کر وگفت امیدورام به هدفت برسی !
(از خاطرات عباس محمودی برادر شهید)