زوج های آسمانی نگاهی مختصربه زندگینامه شهیدحسین حسنی پدرام وهمسرش شهید بیگزاده عبدی
زندگی نامه شهید حسین حسنی پدرام و همسرش شهید بیگزاده عبدی
پانزدهم فروردین ماه سال 1336 در فصل رویش گلها میان خانوادهی مذهبی و متدین و در عین حال فقیر و بینوا در یکی از روستاها شهرستان اسدآباد (همدان) به نام جنتآباد دیده به جهان گشود پدرش سلطان حسین و مادرش آهو با عشق به شهید و سالار شهیدان حضرت ابا عبداللهالحسین (ع) نام زیبای حسین را برای او انتخاب کردند در همان ایام کودکی به همراه خانواده به روستای قزلجه کند از توابع شهرستان قروه کردستان نقل مکان نمودند پدرش از طریق کارگری و کشاورزی زندگی را اداره میکرد و مادرش نیز همچون سایر زنان روستایی در کنار امور خانه داری در کارهای کشاورزی و باغداری کمک کار مرد خانه بود با فرا رسیدن سن آموزش و یادگیری علم و دانش در همان روستا تحصیلات ابتدایی را اموخت و خیلی زود به علت فقر و تنگدستی از ادامه تحصیل باز آمد و برای تأمین معاش خانواده به کمک پدر شتافت. با رسیدن به سن 18 سالگی به خدمت نظام وظیفه فرا خوانده شد و دوسال خدمت سربازی را در ارتش پشت سر نهاد پایان دوره خدمت سربازی وی با قیام مردمی علیه رژیم ستمشاهی مصادف گشت و او همگام با مردم در فعالیت های مبارزاتی علیه رژیم طاغوت فعالیت می کرد و پیامها و اعلامیههای امام خمنی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی را با انتقال به روستا در اختیار مردم قرار میداد در جوانی و با فراغت از خدمت سربازی با خانم بیگزاده عبدی پیمان همسری بست، خانم بیگزاده عبدی هم در شهریور ماه سال 1336 در روستای قزلجه کند به دنیا آمده بود پدرش عزیز علی و مادرش چینی نام داشت و تحت سرپرستی پدری مؤمن و مادری پاکدامن به خوبی تربیت شده بود اگر چه از رفتن به کلاس درس و مدرسه محروم مانده بود اما درس چگونه زیستن در فضای پاک روستا و در میان خانوادهی متدین و معتقد به دین مبین اسلام را به خوبی آموخت و با انس با قرآن کریم تعدادی از سورههای کوچک را حفظ کرده بود و همواره آیات نورانی قرآن کریم را با خود زمزمه میکرد و بدینسان با این آیات الهی دل و جان را صفا و جلا میداد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقب آن پیدایش گروهکهای ضدانقلاب در منطقه کردستان حسین با عشق و علاقهی فراوان به پاسداری از دستآوردهای انقلاب اسلامی در چهارم بهمن ماه سال 1360 به صف سبزپوشان سپاه اسلام درآمد و لباس مقدس پاسداری را به تن کرد به عنوان پاسداری فداکار و رزمندهی دلاور به مصاف ضدانقلاب رفت و با حضور در دهها درگیری با عناصر ضدانقلاب بارها تا مرز شهادت پیش رفت و در میان همرزمان رشادت و شجاعت او زبان زد عام و خاص بود. زمستان سال 1365 پنج سال از عضویت وی در سپاه میگذشت و ثمره زندگی مشترکشان 4 فرزند پسر و یک دختر بود او به عنوان مسئول پایگاه در یکی از روستاها اطراف حسینآباد سنندج انجام وظیفه میکرد و همسرش سرپرستی بچهها را در غیاب او عهدهدا بود سال 1365 در رژیم بعث عراق و مزدورانش که توان رزم در جبهههای جنگ را از دست داده بودند و توان رویاروی با رزمندگان سپاه اسلام را نداشتند دیوانهوار شهرها و مناطق مسکونی و مردم کوچه و بازار را بمباران میکردند در بهمن ماه همان سال چندین بار شهر قروه بمباران شد و تعداد زیادی از مردم این شهر مظلومانه به خاک و خون کشیده شدند حتی روز بیست و دوم بهمن ماه که مصادف با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی بود شهر قروه را بمباران کردند ولی خدا خواست این حادثه در بعدازظهر آن روز اتفاق افتاد و مردمی که صبح 22 بهمن با حضور در خیابانها و در راهپیمایی شرکت کرده بودند از حادثه بمباران هوایی در امان ماندند. حسین حسنی پدرام در همان ایام شب هنگام در حالی که در پایگاه محل خدمتش حضور داشت در عالم رویا همسرش را به خواب دید که بر اثر بمباران هوائی به شهادت رسیده است صبح همان شب به قصد مرخصی بلادرنگ پایگاه را ترک کرد و خیلی زود برای دیدار همسر و فرزندانش به شهر قروه بازگشت، و در شهر متوجه شد خانواده برای اینکه از شر بمباران در امان بمانند به روستا رفتهاند خود را به روستا رساند یک شب را در کنار خانواده ماند در آن سالهای هنوز از گاز کشی به روستاها خبری نبود و اکثر روستانشینان با نفت و گازوئیل خانههای خود را گرم میکردند او به همراه همسرش برای تهیه نفت عازم شهر شد ولی همانگونه در عالم رؤیا دیده بود در بیست و پنجم بهمن ماه سال 1365 بر اثر بمباران هوا شهر قروه در کمال مظلومیت به همراه همسرش به شهادت رسید و در کمال ناباوری در میان حزن و اندوه فراوان مردم پیکرهای پاک و غرقه به خونشان پر از تشییع بر روی دستان مردم قدرشناس و شهید پرور در قبرستان عمومی روستای قزلجه کند به خاک سپرده شد تا برای همیشه زیارتگاه عاشقان و عارفان و دارالشفای دلسوختهگان و آزادگان باشد.