نگاهي به زندگي شهيده بيگ زاده عبدي
شهیده بیگ زاده عبـدی
هفتم شهریور ماه سال 1336 در روستای قزلجه کنداز از توابع شهرستان قروه کردستان به دنیا آمد. پدرش عزیزعلی و مادرش چینی نام داشت.
پدرش کشاورزو باغداربود و مادرش به کار خانه داری می پرداخت بعد از سپری شدن ایام کودکی تحت سرپرستی پدری مؤمن و مادری پاکدامن رشد و نمو یافت و با توجه به شرایط خاص آن روزها و فقدان امکانات آموزشی به ویژه برای دختران روستای از تحصیل علم و دانش بازماند ولی در فضای معنوی خانواده درس چگونه زیستن را به خوبی آموخته بود و حتی تعدادی از سوره های کوچک قرآن کریم را از حفظ داشت و همواره این آیات نورانی را با خود زمزمه می کرد و گاهی قرآن را باز می کرد و به آیات این کتاب حیات بخش چشم می دوخت و بر این باور بود نگاه کردن به آیات الهی قرآن کریم دل و جان را جلا می بخشد و روشنی بخش دیده و چشم است در سال 1345 با جوانی متقی به نام حسین حسنی پدرام ازدواج کرد و با کمترین امکانات، زندگی ساده و در عین حال با صفا و صمیمی را آغاز نمودند اولین فرزندشان شاهرخ در سال 1354 متولد شد و دومین فرزندشان دختر بود و او را عهدیه نام نهادند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همسرش لباس سبز پاسداری را به تن کرد و گاهی ماه ها دور از زن و بچه به مناطق عملیاتی اعزام می شد و بیگ زاده مجبور بود در غیاب همسر تمامی بار مسئولیت خانواده را به دوش بکشد . با تحمل همه سختی ها هیچگاه خم به ابرو نمی آورد و به آینده زندگی امیدوار بود .
سال 1365 عباس و رضا هم به جمع آنها اضافه شده بودند و جواد آخرین فرزندشان دو سال داشت . زمستان آن سال مدام شهرهای کردستان از جمله شهر قروه توسط هواپیماهای رژیم بعث عراق بمباران می شد و به ویژه در سالهای پایانی جنگ دشمن توان رزم در مرزهای میهن اسلامی را از دست داده بود و می خواست با بمباران مناطق مسکونی مردم را تحت فشار قرار دهد و با سلب امنیت از مردم خود را از مهلکه جنگ که خود آن را شروع کرده بود نجات دهد و مردم به همین دلیل غالبا به روستاها پناه می بردند بیگ زاده عبدی هم در غیاب همسر که در مناطق عملیاتی حضور داشت به همراه چهار فرزندش به منزل پدری رفته بود بیست و دوم بهمن ماه همان سال به شهر آمده بودند تا وسایل مورد نیاز بچه ها را تهیه کنند که مظلومانه هر دو بر اثر حمله وحشیانه هواپیماهای رژیم بعث عراق شربت گوارای شهادت را نوشیدند و پیکرهای غرق به خونشان با انتقال به روستا در میان حزن و اندوه فراوان به خاک سپرده شدند و اکنون مزار پاکشان از غربت و مظلومیت آنها حکایت می کند و بی گمان براي هميشه زیارتگاه عاشقان و عارفان خواهد ماند.