نگرشي به زندگي شهيد اسماعيل معتمدي

شهید اسماعیل معتمدی
سال 42 خورشیدی ، سالی پر از تلاطم و اوج گیری انقلاب ، سالی که نطفه انقلاب بسته شد و مردم امیدشان را به امام خمینی بستند.
در این سال در قروه کردستان خانواده ای مذهبی و فقیر ولی پرامید در روستای تقی آباد ابراهیم و همسرش به جشن تولد پسرشان اسماعیل نشستند و در خانه فقیرانه و پر از امید به خدا او را بزرگ کردند .
اسماعیل نتوانست با وجود فقر مالی درس بخواند وبه یاری و مدد پدر در کشاورزی پرداخت تا شاید بتواند کار و تلاش را جایگزین علم آموزی کند و الحق به جا توانست آن را ادا کند. بسیار مهربان و با اخلاق بود و در اوج انقلاب او نوجوانی 14 ساله بود و به ارشاد دیگران می پرداخت بسیار روحیه و منش خدایی داشت ، مکتب امام را راه درستی برای رسیدن به خدا می دانست و برای شناساندن امام و راه و روش او همه تلاشش را می کرد.
3 سال از سربازی اش گذشته بود که ساکش را بست و جنگ شروع شده بود و پدر نگران بود ولی پدر را آرام کرد و گفت برای دفاع از وطن و ناموس باید رفت و حتی خط مقدم را بر همه کمک های پشت جبهه ترجیح داد با اینکه سال ها قبل به کار دفاع از وطن پرداخته بود. سال ها جنگ و دفاع اسماعیل را برای قربانی شدن آماده کرد تا سرانجام شهادت در اول آبان 64 نصیبش شد و قربانی راه اسلام شد و توسط منافقین به آرزوی دیرینه اش رسید.